حضرت مولانا درویش علی علیه السلام امام اول گروه ادبستان و بیداد ستان کل گروه
ادبستان
دو باره درود
آشکار است که شما آگاهی درست از آموزه ی دین بهائی در باره ی مداخله نکردن در
منازعات سیاسی ندارید و آشکار است که رساله ی مدنیه که عبدالبهاء عباس افندی پسر
بهاءالله آن را در سال 1875 نگاشت و من آن را برای شما فرستادم نخواندید . اکنون
رساله ی سیاسیه را که عباس افندی عبدالبهاء آن را در 1893 نگاشت برای شما می فرستم و
امیدوارم آن را بخوانید . بهائیان تا آن جا که در توان دارند با گروه ها و سازمان
های غیر انتفاعی یا بین الملی یا غیر دولتی و افرادی که از حق و حقوق زنان و دگر
اندیشان و کودکان و بینوایان و اقلیت ها دفاع می کنند همکاری می کنند . ولی بهائیان
در مناقشات سیاسی بین دسته ها و گروه های سیاسی و مخاصمات بین دولت ها و حکومت ها و
در جنگ هائی که برای رسیدن به قدرت بین حزب ها ی سیاسی هست ، وارد نمی شوند و
جانبداری از حزب و دولتی نمی کنند ؛ و از کار های تروریستی و عملیات بر اندازی و
انتحاری دوری و احتراز می کنند . برای آبادی و آبادانی کشور مقدس ایران صادقانه به
جان و دل کوشا و فعالند ؛ و برون مرز ، در نگهداری و بزرگداری فرهنگ و زبان و ادبیات
و هنر و آداب و رسوم ایرانی همیشه پیشرو و پیشقدم می باشند. جاسوس نیستند و جاسوسی
نمی کنند . این ایرانیان بهائی بودند که در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم
مدارس مدرن در بسیاری از شهر های کوچک و بزرگ ایران ساختند ، گرمابه با دوش (بجای
خزینه های کثیف) ساختند ، بیمارستان و درمانگاه ساختند . آیا این کارها بی وطنی است
؟ انصاف چه شد ؟ عدل کجا رفت ؟
نوشته های من با منشور ادبستان مغایرت ندارد . آقای کاوه نه یک بار بلکه چند بار
یاوه گوئی های عبدالله شهبازی (که خود رابطه تنگاتنگ و نزدیک با وزارت اطلاعات دارد)
را به گروه ادبستان می فرستد ولی نقد ها و بررسی هائی که از آن خزعبلات و اراجیف
شده سانسور می کند . این دیگر جه جور کتاب خواندن و بحث کردن و تبادل افکار و نظر ها
و آزادی سخن و اندیشه و قلم و گفتار و آزادی وجدان و عقیده و آزادی باور ها و دین و
مذهب است ؟ شما خودتان نوشتار شهبازی (که مثل دائی جان ناپلئون ، سفت و سخت به
تئوری توطئه باور دارد ) را بخوانید و نقد ها و بر رسی ها را هم بخوانید و با انصاف
و بی طرفانه داوری کنید . آقای کاوه با پیشداوری و تعصب خاص ضد بهائی و روحیه ی بهائ
ستیزانه خو د پیام های مرا سانسور می کند . من می گویم که بی دینان و کسانی که به
وجود خدا باور ندارند آزادند که بدون ترس و واهمه سخن گویند و از باور خود همانند
خدا پرستان و دینداران دفاع کنند . شما چند تا ملا مثل من می شناسید ؟ که به بی
دینان آزادی سخن و قلم روا دارد ؟
من امروز تقریباً 25 یا سی پیام تند و تیز از رفیق کاوه در وب سایت فارسی بوکس در
یاهو دیدم و خواندم از شماره ی 13384 تا شماره ی 13511 که همه ی آنها حمله های
مغرضانه و بهائی ستیزانه آ نها بود
پیوست را بخوانید
با احترام و سپاس
اسکندر
On Tue 03/24/09 5:48 PM , ali allah darvishalli@
> جناب ملا اسکندر هایی با درود در پاسخ
> شما باید عرض کنم که من در ادبستان کاوه
> هیچکاره ام و فقط گاهی مطالبی می نویسم
> که در آنجا انتشار می یابد. اما آقای
> کاوه می گویند ادبستان جای تبلیغ دین
> نیست و هنگامی هم که به پاسخ گویی شما
> برمی خیزند نوشته های ایشان را شما در
> سایت خود انتشار نمی دهید ، در حالیکه
> توقع دارید نوشته های شما که اصولا با
> منشور ادبستان کاوه مغایرت دارد در آن
> انتشار یابد بنابراین ملاحظه خواهید
> فرمود این توقع واقعا" نابجا است و
> نشانگر زیاده طلبی شما. اما در انتهای
> نامه تان مرقوم فرموده بودید که هیچگاه
> ملا نبوده و نیستید نه جانم شما واقعا"
> یک ملای به تمام معنی هستید ، شما
> دقیقا" به همان کاری مبادرت می ورزید که
> ملایان می کنند، بنابراین استنکاف از
> این امر فرار ظاهری از وظایف تان است. من
> خود کاری به هیچ مذهب یا فرق دینی ندارم
> هر چند می دانم که کار مذهب تحمیق
> آدمهاست ولی از کار تحمیق انسانها بدم
> می آید. من به نوشته آقای شهبازی یا
> مرحوم کسروی و مرحوم صبحی که مدتها یار
> غار بها بوده است کاری ندارم من به
> سخننان ایشان که وطن دوستی را منع می
> کند کار دارم وقتی شما در سیاست یک کشور
> شرکت نکنید پس در آن کشور چه کاره اید
> آیا مردم بیچاره آن کشور با حکومت ظالم
> بجنگند کشته بدهند تا امنیت اشاعه فرقه
> شما را فراهم کنند ؟ شما در کجای این
> دنیا اینطور بی وطنان را جا خواهید داد.
> آقا شما یک پزشگ متخصص هستید اینگونه
> استدلالها و زیادی خواهی ها از شما بعید
> است. امیدوارم پزشک بمانید و بکار ملایی
> نپردازید که کناه تحمیق بشر بگردن تان
> بیافتد. اجر خدمات حرفه پزشگی را با
> تحمیق آدمها ضایع نگردانید. شاد و
> تندرست باشید درویش علی
>
> --- On TUE, 3/24/09, ISKANDAR HAI, M.D. __ wrote:
> From: Iskandar Hai, M.D.
> Subject: Re: برای طرفدارن فرقه بهائیت
> وتمامی فرقه های اسلامی و دراویش
> To: "ali allah"
> Cc: adabestan-kaveh-
> akhar" , "ali tanrisiz" , "Bahai Library" ,
> daravish_gonabadi@
> Dariush" , "MAJID KAVEH" , forough_farokhzad@
> farsibooks@yahoogro
> "Rozeyeh Ghalb" , "shahriyar" , iranianvoice@
> Kherad" , "JavidIran(Peyman)
> "baran u" , "vartan vartan" , "Yare Dabestani"
> Date: Tuesday, March 24, 2009, 9:07 PM
> حضرت مولانا درویش علی علیه السلام
> بیداد ستان کل گروه ادبستان
>
> با درود و تبریک عید
>
> شما و کاوه فقط به دین بهائی حمله می
> کنید ولی اجازه نمی دهید که بهائی از
> خودش دفاع کند و این سخت بی انصافی است
> مثلا آقای کاوه چندین بار اراجیف عبد
> الله شهبازی (که خود رابطه نزدیک و تنگا
> تنگ با وزارت اطلاعات دارد) را به گروه
> ادبستان می فرستد ولی اجازه نمی دهد نقد
> و بررسی آن کتاب به گروه برسد . ازچه می
> ترسید ؟ این دیگر چه جور آزادی وجدان و
> بیان و عقیده است ؟
>
> اگر حاضر به شنیدن دفاع نیستید پس
> خواهش میکنم حمله نکنید .
> شاد و تندرست باشید اسکندر (من ملا
> نیستم و نبوده ام و نخواهم بود)
>
> 2009/3/23 ali allah
> _ _
> هموطن گرامی مونا
>
> هموطن عزیزم ،ما تمام ادیان را اسباب
> دست کاسبکاران دینی می دانیم همانطور
> که شما کشتار بابیان را در زمان
> ناصرالدین شاه قاجار نقل کرده اید ناشی
> از فتوای همین کاسبکاران دینی بوده است.
> ملاحظه می فرمایید که این ادیان چگونه
> ادم کشی می کند در دنیا بیش از دو جنگ
> جهانی انسانها به بهانه دین کشته شده
> اند. ما بر این باوریم که دین اسباب دست
> شیادانی است که بدون تحمل زحمت، همچون
> انگلی از دسترنج مردم نادان استفاده می
> کنند و هر وقت که صلاح دیدند آنها را به
> جان یکدیگر می اندازند و آن چیزی را
> بوجود میآورند که حضرت عالی نقل کردید.
> حال چه مذهب شیعه باشد چه فرقه بهائیت
> هردو مایه فسادند.اما مسئله یی که ما در
> گروه ادبستان مطرح می کنیم آنست که در
> این گروه تبلیغ دین و مذهب انجام نگیرد
> متاسفانه آقای دکتر ملا اسکندر هایی به
> این مسئله توجه ندارند و اکنون نیز حضرت
> عالی به دفاع از آن برخاسته اید. که در
> اینباره باید خاطر نشان کنم که همین
> حضرت بها شما مردم را از سیاست منع کرده
> است و برای ایشان وطن معنا ندارد در
> واقع یک بهایی فقط به دین خود فکر می کند
> و دیگر هیچ همانطور که یک قاچاقچی به
> محموله قاچاق خود فکر می کند و برای
> رساندن آن به مقصد جان خود را نیز در
> مقابل خطر قرار می دهد. ما حرفمان به این
> آقای ملا اسکندر و شما و دیگر بهاییان
> این است که اگر خود را ایرانی می دانید
> به یک طریقی برای آزادی آن کوشش کنید و
> به آنها می گوییم این حکومت ظالم تنها
> با شما کاری ندارد ما ها را هم می کشد از
> شما آنهایی را می گیرد که به تبلیغات
> فرقه بهائیت می پردازند، بنابراین اگر
> تبلیغات نکنید با شما کاری ندارد . ولی
> ما را به هر بهانه یی می گیرد و به
> بدترین شکلی شکنجه می دهد شما کی از ما
> دفاع کرده اید در حالیکه ما همواره از
> شما دفاع می کنیم شما کدام کوشش را برای
> نجات وطن انجام داده اید در حالی که ما
> جان برکف برای حکومت مردمی و سکولار
> تلاش می کنیم
>
> دوست عزیز اینجا صحبت مذهب نیست ما
> تمام مذاهب را باطل و ضد عقل می دانیم
> همه مذاهب برای تحمیق مردم درست شده
> اند.. کدام مذهب بهتر از حقوق بشر است
> چرا به آن پناه نمی برید. _DARVISHALLI _ __
>
> --- On FRI, 3/20/09, MONA MH __ wrote:
> From: Mona Mh
> Subject: Re: [farsibooks] بابیان در زمان ناصر
> الدین شاه قاجار،
> To: farsibooks@yahoogro
> Date: Friday, March 20, 2009, 8:42 PM
> بهترین منبع برای مطالعه در مورد
> بابیان در زمان قاجار کتاب " یک سال در
> میان ایرانیان " نوشته " براون " شرق شناس
> نشهور قرن 18 می باشد
>
> --- On MON, 3/16/09, MOSLEHEDDIN NIKAEEN __ wrote:
> From: Mosleheddin Nikaeen
> Subject: [farsibooks] بابیان در زمان ناصر الدین
> شاه قاجار،
> To: hosseinmdd@yahoo. com, "shiva torkabadi" , kharman_19@yahoo. com,
> ehsan_saeian@ yahoo.com [5], nikaeene@yahoo. com, "Ali Negahban" ,
> nourizadeh@hotmail. com, farsibooks@yahoogro ups.com [6],
> shiraz_iran@ yahoogroups. com, arefeh_m67@yahoo. com, mot_all_9765@
> yahoo.com [7], ya_ali_m67@yahoo. com
> Date: Monday, March 16, 2009, 9:37 PM
> i got it from ......
> I FOUND THE FOLLOWING IN AN ATHEISTIC SITE (ZANDIQ.COM [8])
> بابیان در زمان ناصر الدین شاه قاجار،
> در اینجا بلایی را که مسلمانان در تهران
> بر سر بابیان آوردند را از کتاب سه
>
> مکتوب میرزا آقاخان کرمانی (13) شاهد
> عینی این وقایع، نقل قول میکنیم. ماجرای
> قتل عام بابیان در تهران بعد از ترور
> نافرجام ناصر الدین شاه در 15 آگوست 1852
> اتفاق افتاده است .
> طایفه بابیه جماعتی اند که طاقت کشیدن
> بار شریعت عربی و بار سربارهای امام علی
> النقی و کوله بارهای شیخ احمد احسائی را
> نیاورده و طناب را بریده اند و از زیر
> بار مذهب شیعه که واقعاً لا یحتمل است
> بیرون خزیده ولی از خری و حماقت به زیر
> بار عرفان قلنبه های سید باب رفته اند
> که قصنی (شاخه ای) است از همان دوحه (درخت
> تناور) و کوده از همان نقشه، اینان را
> بابی میگویند و تکفیر نموده و میکشند.
> مشاجره و منازعه این طایفه هم با
> قاجاریه شده و هم با علمای قشریه در این
> دو ساله دو نفرشان به ناصر (الدین) شاه
> قاجار تیر انداخته و کارگر نیافتاد خود
> را بمخاطره انداختند. خلاصه در سفر سابق
> که طهران بودم چهارصد نفر از ایشان را
> دستگیر کرده و روئسای آنان را در ملاء
> عام با نوک خنجر سوراخ و شمع آجین
> ساختند و بر خر برهنه وارونه سوار نموده
> و با ساز و نوا و رقص گرد شهر گردانیدند.
> هیکس دید یا به ایشان سنگ انداخت یا با
> چوب و چماق و کارد و شلاق بر سرشان تاخته
> بر آنان نواخت آخر الامر به انواع
> اشکنجه ایشان را قطعه قطعه ساختند .
> صدر اعظم دولت ایران به ملاحظه این که
> اینان را در ایران خاصه در طهران اقوام
> و خویشان و کس و کار و دوستان زیاد و
> فراوان است تدبیری کرد. سیصد نفرشان را
> به طبقات مردم سپرد یعنی به میرزایان و
> مستوفیان و منشیان ده تن به خبازان و
> نجاران و حدادان ده نفر و به کفاشان و
> صحافان و سراجان ده کس و به درویشان و
> قلندران و ملایان ده مرد و همین قسم به
> همه اصناف از اهل حرفت و کسب و صناعت ده
> نفر دادند تا همه آنان در خون بابیان
> شراکت داشته باشند و فردا کسی نتواند
> داعیه خروج نموده و مردم را بکشد .
> من در زاویه میدان شاه طهران درجه بی
> رحمی و پایه بی مروتی و طبع خونریزی و
> خوی ستمگری طبقات رعیت را ملاحظه و سیر
> می نمودم. از هر طبقه رذالت مآب تر و
> شریرتر و خونخوارتر قلندران بی آزار و
> درویشان بی کیشان بیعار بودند که آن ده
> نفر بیچاره از خدا غافل شده بابی را که
> برای کشتن به اینان سپرده بودند .
> اولاً آن بیعاران آن بیچارگان را دست
> بسته سر و پای برهنه و یقه دریده ریش و
> بروت (سبیل) کنده سر و روی بخاک آکنده
> رختهای پاره پاره صورتهای بخاک و خون و
> آب دهان آلوده از خیابان شمس العماره
> وارد میدان شاه کردند .
> آن درماندگان رنگشان پریده با دلیهای
> طپیده و سر و کله مجروح که هر خونریز
> بیباک و خونخوار سفاک از دیدنشان به
> هیجان می آمد همه مبهوت و متحیر، با
> نگاههای طولانی به اطراف خویش نظر
> میکردند. لبان داغ بسته آنان مانند چوب
> خشک بهم میخورد. چون گوش دادم شنیدم
> بعجز و ناله میگفتند :
> مردم تقصیر ما چیست و گناه ما کدام، مال
> که را، خون که را ریخته ایم؟ شما به محمد
> عربی ایمان آورده اید ما به میرزا علی
> محمد باب شیرازی. هرچه او (محمد) گفته
> این (باب) هم گفته. اگر او قرآن آورده این
> هم بیان آورده. اگر آیات آن که به زبان
> خویش (عربی) نازل شده معجزه است، آیات
> این هم که بفارسی و عربی آورده معجزه
> است. هرچه یهود و نصاری و مسلمان
> میگویند ما هم میگوئیم، یا همه راست است
> و درست، پس ما هم راست و درستیم، یا همه
> مذاهب باطل و دروغ است ما هم باطل و
> دروغیم.
> خلاصه در آن آشوب و همهمه و غوغا و
> غلغله و دهشت و هلهله که درویشان بی
> آزار و لوطیان بدکردار باد به شاخ
> نفیرها کرده و ولوله در میدان شاه
> انداختند. کسی گوش بسخنان بابیان
> نمیداد ایشان را در وسط میدان نشانیدند
> و آن خوش سرشتان با اره ها و تبرزینها
> اطراف آن بیچارگان را فروکوفته مشغول
> بخواندن ذکر جلی هو هو الا هو و ناد علی
> شدند و هریک از آنان را درویشی با اره و
> تبررزین برابر نموده چون حلقه ذکر به
> آخر میرسید، یک دفه آن تبرزین و اره ها
> را بر فرق آنان فرود می آوردند. مردم شهر
> در اطراف نظاره کنان دستک زنان آفرین
> گویان شاباش کشان بودند و این حرکت و
> حشیانه و فعل زشت را تحسین کرده
> میستودند. این آفرین و تحسین ها در حالت
> آن نادرویشان تاثیر غریبی کرده بود که
> هر دوره حلقه ذکر را بلندتر و تبرزین را
> سخت تر بر مغز آن بینوایان مینواختند تا
> عاقبت کار ایشان را ساختند .
> من از تماشای آن مغزهای پریشان و سر و
> صورتهای تکه پاره شده پر از خود که بر
> خاک ریخته و بر کفنهای سفید درویشان
> پاشیده و آنان را گلگون ساخته حالم
> دگرگون و حزن اندوهم افزوده شد.
> ای جلال الدوله این حرکات ناشایست
> درویشان در آن روز بقسمی در طبیعت من
> اثر کرد که حالت آن بیچارگان دست بسته و
> ناله و زاری و آههای آن دسته از جان شسته
> کمتر از خاطرم محو میشود و اکثر اوقات در
> برابر چشمم مصور و حاضر است .
> بعد از آنکه آن بی کیشان این دل ریشان
> را بدین قسم زار و نزار کشتند باز دست از
> کشته آنان بر نداشته. محض خوش آمد نظاره
> گران و ازدیاد حظ تماشائیان شیشه های
> نفت آورده و بر آن بدنهای پاره پاره و
> خورد شده ریختند و آتش زده ختم مبارک هو
> و و ذکر جلی الاهو را به آخر رسانیدند.
> مرا دیگر نه حالت تماشاشی میر غضبی
> مستوفیان و نه طاقت قصابی و خونریزی
> منشیان و نه سایر اصناف کسبه طهران باقی
> ماند .
> در آن گرد و غبار و گیرودار عزیمت عودت
> بمنزل نموده صفوف مردم را میشکافتم و به
> عجله و شتاب رو بمنزل میرفتم. ناگاه در
> خیابان شمس العماره به غوغائی غریب و
> ازدحام بزرگ عجیبی برخوردم که را ه عبور
> و مرور را مسدود کرده بود و از میان آشوب
> فریادی بلند بود که یکی با کمال عجز و
> لابه میگفت ای مردم اشهد ان لا اله الا
> الله و اشهد ان محمد رسول الله و اشهد ان
> علیاً ولی الله. بالله من بابی نیستم
> برای خدا مرا مکشید .
> من مردم را شکافته جوانی به سن بیست و
> هشت و سی یافتم که کلاهش از سر افتاده و
> تف برویش انداخته پایش بریسمانی بسته،
> در کمال سرعت و شتاب جماعتی او را بر خاک
> بخواری تمام میکشیدند و گویا به میدان
> شاه برای قربانی فی سبیل الله اش
> میبردند. جمعی دیگر از زنا و مرد مانع
> شده میخواستند در همان خیابان او را
> بکشند و اجر و ثواب این عمل را خودشان
> ببرند. ما بین این دو سه دسته غلغله و
> غوغا شده بود وقتیکه من رسیدم آخوند
> صحافی با کرد صحافیش میر غضبی داشت، من
> دست فرا برده که کاردش را گرفته و از
> بکار بردن مانع شوم بلکه آن بیچاره جان
> بسلامتت برد از کشش آخوند و کوشش من در
> آن ازدحام دست من بریده شد که در این
> اثنا آخوند دیگر بطرف من دوید که این
> بابی دیگر را هم بگیرید.
> براستی خوف و خشیت بر من دست داد خود را
> به زحمت هرچه تمامتر از آن فتنه و آشوب
> بدر بردم برای مداوای دستم بخانه میرزا
> محمد جراح باشی دوست قدیمیم رفتم در را
> گشوده زود به درون خانه دویدم چون جراح
> باشی مرا بدان حالت دید بسوی من دوید
> فوراً اسباب جراحی حاضر نموده دستم را
> شست و بست. با هم نشسته تفصیل را برایش
> نقل کردم بی نهایت محزون شد گفت آن
> جوانی را که تو میگوئی در فلان محله
> دیده و میشناسم، ادیب و عارف و عالم و
> دانا و بینا، همیشه با طلاب مدرسه چال
> میدان مباحثه و مناظره میکرد و من هماره
> او را نصیحت میکردم که:
> از طایفه آخوند و ملا بر حذر باش که اگر
> دوست باشند مالت را میخواهند و اگر دشمن
> شوند خونت (را) میخورند.
> او میگفت آخوندها در ایران از سگ کمتر و
> خوارترند وآنگهی در طهران چه میتوانند
> بکنند. گمانم میرسد که امروز آخوندان
> موقعی بدست آورده و آن بیچاره را به اسم
> بابی گرفته اند و من بسیار افسوس میخورم
> چرا که جوانی است بسیار فاضل و دوست من.
> خدا نکند آنکه میگوئی او باشد. چرا جراح
> باشی است او چیست؟ گفت میرزا علی. گفتم
> شاید او نباشد .
> گفت خدا کند، چرا که خیلی جای تاسف است.
> نهار خورده محض رفع کسالت اندکی دراز
> کشیدم بسیار خوابهای هولناک و صور و
> اشکال سهمناک میدیدم در این وقت درب
> خانه جراح باشی را بشدت کوبیدند چیزی
> نگذشت که خود جراح باشی سراسیمه با رنگ
> پریده و حال شوریده وارد اطاق خوابگاه
> شد من از دیدنش متحوشانه برخاستم.
> پرسیدم چه شده؟ گفت دست از دلم بردار
> حالت گفتگو ندارم. من از غایت وحشت
> اصرار کرده که خیلی پریشان شدم تازه مگر
> اتفاق افتاده؟ گفت حالا که در را زدند
> خود بعقب در رفتم و پرسیدم که را
> میخواهید؟ گفتند جراح باشی را من بگمان
> اینکه کسی زخم برداشته در را گشوده دو
> سه نفر سید را دیدم پرسیدند جراح باشی
> کجاست؟ سئوال کردم چه کارش دارید،
> گفتند چیزی که بکارش خیلی میخورد و بعمل
> جراحی خوب می افتد برایش آورده میخواهیم
> بدو بفروشیم. گفتم چرا جراح باشی منم چه
> دارید که فروختن آن میخواهید؟
> یکی از آن دو پدر سوخته گفت شنیده ایم
> پیه قلب آدم از برای زخم، معالجه و مرهم
> است و زهره انسان، هر زهری را علاج و دوا
> و شفای یکتاست... اینک برای تو قلب و پیه و
> دل و زهره جگر میرزا علی بابی را آورده
> ایم، تو درمی چند میخری؟
> ای برادر من از شنیدن اسم میرزا علی روح
> از بدنم رفت، چشمهایم بدوران افتاد، قوت
> زانویم برید نزدیک بود غش کنم. آن سید
> ولدالزنای بی حیا دست پرشال سبز گنده
> خویش نمود و دستمال خون آلود بدر آورده
> گره آن را گشود چشمم پارچه پیه خون
> آلودی دید همین قدر نمیخواهم گفته در را
> بسته بخوابگاه تو آمدم .
> حرف جراح باشی تمام نشده بود، لرزه بر
> اندامم افتاد. گفتم جراح باشی تو را
> بخدا بس است، حال رضه شنیدن ندارم، امر
> نما چای حاضر نموده آ ب سرد از برای
> آشامیدن آورند. دقیقه ای چند نگذشته
> جراح باشی آمد که چای را روی تخت لب
> باغچه ترتیب داده اند، هوای آنجا هم
> بهتر است برای چای خوردن به آنجا رفتیم
> ولیکن چشمانم همه چیز را گرد میدید
> گوشهایم آوازهای عجیب میشنید که از شهر
> بلند بود .
> همین قدر معلوم میشد که بابی کشی و
> خربگیری است. چون فنجان چای اول را
> نوشیدم آواز سوزناک جانگدازی بگوشم
> رسید که یکی از آتش دل زاری همی کرد. چون
> طول کشید پرسیدم جراح باشی دیگر این
> نغمه ساز و آواز و این ناله جانسوز دل
> گداز از کیست که ما را همان هول و هراس و
> دهشت و اضطراب منزل شما کفایت نمیکرد که
> این دل خراش فریاد را نیز باید تحمل کرد.
> گفت به همسایگی ما زنی است که امروز به
> تهمت بابی گری دو پسر جوانش را که علاقه
> بندند (نخ و ابریشم و قیطان فروش ) با
> دامادش در میان شاه کشته اند. این
> بیچاره زن حالا از میدان شاه که قتلگاه
> دو پسر و دامادش است برگشته گریه میکند.
> گفتم گریه از تداویات (تداوی یعنی درمان
> کردن، دوا کردن) طبیعت برای حزن و غم اس
> بگذار گریه بکند منهم چندان از ناله های
> جانسوز بدم نمی آید که مهیج غیرت است .
> ای جلال الدوله نیم ساعت بیشتر طول
> نکشید که صدای دف و تنبک و آواز، کف و
> بشکن از همان خانه بلند شد. من بسیار
> متحیر شدم که یعنی چه، به این زودی ناله
> و زاری و گریه و سوگواری به آواز ساز و
> عیش و عشرت مبدل شد. گفتم جراح باشی ما
> شنیده بودیم عروسی به عزا مبدل شده، اما
> ندیده بودیم که عزا به عروسی بدل شود،
> شاید از معجزات باب، کشتگان زنده شده و
> بخانه عودت نموده اند. و الا محمل دیگر
> نمیدارد. تورا بخدا جراح باشی کسی را
> بفرست خبر صحیح این قضیه را بیاورد .
> جراح باشی خدمتکارش را آواز داد و برای
> تحقیق این حال فرستاد. ساعت به ساعت و
> دقیقه به دقیقه آواز ساز و صدای بشکن
> بشکن اوج میگرفت و بر حیرت من می افزود
> تا دختر خدمتکار دوان دوان و فریاد کنان
> برگشت که ای جراح باشی از برای خدا به
> داد بی بی بیگم همسایه برس که زنان جمع
> شده و میخواهند خفه اش سازند من با جراح
> باشی بخانه همسایه شتافتیم در صحن خانه
> محشر غریبی دیدیم. از این طرف سه چهار زن
> آرایش کرده وسرمه کشیده با زیر جاه های
> کوتاه و شلوارهای تنگ شله گلی (پارچه
> نخی سرخ بدن نما)، میرقصیدند. از طرف
> دیگر پنج شش یائسه سبز و سرخ و زرد
> پوشیده سرخاب و سفید آب کرده دائره و
> تنبک میزدند.
> از سمتی دیگر جمعی سلیطه نره کس قحبه
> لوند جنده، با سنگ و چوب و کفش و جاروب
> بر سر بیبی بیگم بیچاره پیره زن هجوم
> آورده با مشت و لگد و کفش او را باین طرف
> و آن طرف بر خاک هلاک میکشیدند.
> یک قحبه بد قیافه به کربلائیه موسوم
> چارقد بیبی بیگم را که از دو سو به حلقش
> پیچیده، با جنده دیگر چنان سخت می
> کشیدند که از جان بیبی بیگم بیچاره رمقی
> بیشتر نمانده بود که من و جراح باشی
> رسیده ریش و سبیل گرو کرده آن پیر زن را
> از چنگ آن جندان خلاص کردیم. جراح باشی
> زود او را به اندرون خویش برده و به زنان
> سپرده من به نزد آن مطرب و رقاص آمده
> پرسیدم که شما کیانید و برای چه اینجا
> جمع شده اید. گفتند ای خان ما همسایگان
> این پیر زنیم و امروز شنیدیم دو پسر
> جوان و دامادش را کشته اند محض غیرت دین
> و تعصب ملت خواستیم خوب دل این عجوزه را
> بسوزانیم و بزک و آرایش نموده بسر
> سلامتی او آمدیم. این رقص و ساز آ شادی و
> آواز برای عزاداری آن سگان کافر است و
> از این بهتر چه ثوابی.
> گفتم خوب حق همسایگی را ادا نمودید
> کافر بوده اند بشما چه قبایح اعمال شما
> از کفر آنها بیشتر و بدتر است. گفتند
> معلوم میشود تو هم بی دینی و پالانت کج
> است. بفتوای آقای امام جمعه هر کس یک
> بابی را بکشد ثواب هزار حج و عمره
> مقبوله برده و اجر صد ختم قرآن را دارد.
> اگر تو نیامده بودی و محض خاطر جراح
> باشی نبود کربلائیه زینب که بگوش خود
> این حدیث شریف را از دهن مبارک آقای اما
> مجمعه شنیده بود، بی بی بیگم را مانند
> سگ میکشت و این ثواب را میبرد. گفتم ببخش
> که من هم اگر این حدیث شریف را شنیده
> بودم یا فهمیده بودم در کشتن بی ب.ی بیگم
> شراکت میکردم تا بدانید که من هم در
> مسلمانی کمتر از شما نیستم و در دین
> داری از شما باز نمیمانم، چه مردی بود
> کز زنی کم بود
> ای جلال الدوله غرضم از این تفاصیل
> روضه خوانی برای طایفه بابیه نبود بلکه
> مقصودم مرثیه سرائی برای ملت ایران است
> که طبعاً خونریزیهای حکومات ظالمانه
> متمادیه و عرق وحشیگری عربی ملت نجیب بی
> آزار ایران را از ارزل و خونریزتر و
> خونخوارتر از تمام امم عالم کرده است.
> چنانچه اگر تاریخ جمیع ملل خون خوار
> مانند افریک و سودان و زنگبار و جنگلهای
> دنیا بدقت نظر کنید نه هیچ آدم و نه هیچ
> وحشی و جانوری بدین درجه بی رحم و بی
> مروت و خونخوار و بربر نیست که در این
> عصر ایرانیان شده و هستند. آه آه هیچ آدم
> بدست خویش هم کیش و همشهری و هم وطن و هم
> محله خود را چنین پارچه پارچه میکند و
> تکه تکه مینماید و پیه و زهره اش را می
> آورد بفروشد و زن پسر کشته دل مرده را
> این نوع تسلیت و تعزیت میدهد حاشا و کلا
> و ماذالله که همان شمر ابن ذی الجوشن و
> سنان ابن انس هم که عرب و بی حد بی ادب و
> درجه اعلای ظلم را دارا شدند هرگز این
> رذالت ها را نکردند. نهایت در جنگ بر
> حسین ابن علی غلبه نموده سر آن حضرت را
> برای علامت ظفر بکوفه برده جایزه
> خواستند .
> اگر چه آن دو نفر سید هم از نواده عرب
> بودند که زهره و پیه میرزا علی را به
> جراح باشی فروختن خواستند. ولی اینان که
> این کار را در ایران نمودند منشاء تمام
> این اخلاق دین عرب است اولا، و حکومت
> ظالمه ایران است ثانیاً .
> سه مکتوب، میرزا آقاخان کرمانی، به
> کوشش بهرام چوبینه از صفحه 308 تا 319
>
> Messages in this topic [9](1) Reply (via web post) [10]| Start a
> new topic Messages [11] This is a non-political list. MARKETPLACE
>
> ------------
> From kitchen basics to easy recipes - join the Group from Kraft
> Foods [12]
> ------------
> What\'s your IQ score? Want to know how smart you really are? Find
> out at Quizyou.net. [13] [14]
> Change settings via the Web [15] (Yahoo! ID required)
> Change settings via email: Switch delivery to Daily Digest [16] |
> Switch format to Traditional [17]
> Visit Your Group [18]| Yahoo! Groups Terms of Use [19]|
> Unsubscribe [20] Recent Activity
> --
> Sacred cows make the best hamburgers
>
>
> Links:
> ------
> [1]
> http://us.mc953.
> [2]
> http://ubmail.
> GIRIS_MONAMH9@
> http://us.mc953.
> [4]
> http://us.mc953.
> [5] http://yahoo.
> [6] http://ups.com/
> [7] http://yahoo.
> [8] http://ubmail.
> [9]
> http://groups.
> yBF9TAzk3MzU5NzE0BG
> QxMQRzZWMDZnRyBHNsa
> http://groups.
> MzU5NzE0BGdycElkAzE
> DZnRyBHNsawNycGx5BH
> http://groups.
> Azk3MzU5NzE0BGdycEl
> tc2dzBHN0aW1lAzEyMz
> http://us.ard.
> =groups/S=170504333
> 3787921134/K=
> lore.yahoo.com/
> http://us.ard.
> =groups/S=170504333
> 3787921134/K=
> .socialtrack.
> Ad1[14]
> http://groups.
> Tg0MzA0BGdycHNwSWQD
> Ng--[15]
> http://groups.
> NDc2NTkwBGdycElkAzE
> ncwRzdGltZQMxMjM3NT
> http://us.mc464.
> com&subject=
> http://us.mc464.
> oups.com&subject=
> http://groups.
> TkwBGdycElkAzExOTg0
> bWUDMTIzNzU1Mzc4Ng-
> [20]
> http://us.mc464.
> roups.com&subject=
> http://groups.
> oDMTM3dnRsZWRlBF9TA
> QRtc2dJZAMxMjcyNARz
> MjQ-[22]
> http://groups.
> ydWxkBF9TAzk3MzU5Nz
> MxMjcyNARzZWMDZnRyB
> =12724[23]
> http://groups.
> kZTRjBF9TAzk3MzU5Nz
> RyBHNsawNudHBjBHN0a
> http://groups.
> manFnNjhkBF9TAzk3Mz
> MDZnRyBHNsawNtc2dzB
> http://groups.
> kaG9nMXRmBF9TAzk3Mz
> MDZnRyBHNsawNkYgRzd
> [27] http://groups.
> [28] http://groups.
> [29]
> http://us.ard.
> =groups/S=170501950
> 4192179525/K=
> lore.yahoo.com/
> http://us.ard.
> =groups/S=170501950
> 4192179525/K=
> .socialtrack.
> [31]
> http://groups.
> DA1OTA4BGdycHNwSWQD
> MQ--[32]
> http://groups.
> zbDNwBF9TAzk3NDc2NT
> RyBHNsawNzdG5ncwRzd
> http://groups.
> BF9TAzk3NDc2NTkwBGd
> sawNocGYEc3RpbWUDMT
> [37]
> http://groups.
> cm9vam1jBF9TAzk3MzU
> DdnRsBHNsawN2bWJycw
> http://groups.
> BF9TAzk3MzU5NzE0BGd
> sawN2Z2hwBHN0aW1lAz
> http://us.ard.
> groups/S=1705019509
> 2179525/K=dq2eXdzDT
> on.webevents.
> http://us.ard.
> groups/S=1705019509
> 2179525/K=dq2eXdzDT
> roupsblog.com/
> http://us.ard.
> groups/S=1705019509
> 2179525/K=dq2eXdzDT
> on.webevents.
>
Change settings via the Web (Yahoo! ID required)
Change settings via email: Switch delivery to Daily Digest | Switch format to Traditional
Visit Your Group | Yahoo! Groups Terms of Use | Unsubscribe
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر