کتاب های فارسی - آرشیو این وبلاگ در پایین صفحه قرار دارد

stat code

stat code

۱۳۸۸ بهمن ۱۰, شنبه

[farsibooks] برچسب ناروا یا خدعه

 


http://negahe-tarikhy.blogfa.com/post-57.aspx 


برچسب ناروا یا خدعه

تاکنشان

زمانی نه چندان دور، درون بندی از بندهای زندان، فردی که سرد و گرم روزگار چشیده و با سخن زعمای قوم آشنایی یافته بود، در سلّولش، تک و تنها به کار خود، که گل‎دوزی باشد، مشغول بود.  ناگاه، شخصی که او نیز مدّت زمانی چند در آن بند بلاتکلیف روزگار می‎گذراند و به این سبب آشنایی با فرد اوّل یافته بود، ندا در داد و صدایش زد.  مرد گل‎دوزی را کنار گذاشت و نزدش شتافت.  دید بر در سلّولی ایستاده که درون آن مردی بود هراسان، رنگ از رخسار پریده، لرزان می‎نمود.  مرد از ماجرا پرسید و علّت ندایش. دیگری گفت، "این مرد را امروز به دادگاه بردند و قاضی بعد از محاکمه‎اش به رئیس زندان، که از قضا حضور داشته، امر فرموده که آنچه خواهد از موادّش بدهند و فردایش به سوی طناب دار بَرَند.  اینک سخت هراسان از پیک مرگ است."  مرد اوّل خندید و بدو گفت، "ای مرد، هراس به دل راه نده که تو را یک یا دو سال بیشتر نگه ندارند!" محکوم مفلوک به سخن آمد که، "خیر، قاضی خودش گفت که فردا اعدام خواهم شد."  مرد دیگربار گفت، "اگر وعده یکی دو سال زندانت داده بودند، همانا باید از اعدام هراس می‎داشتی؛ امّا چون تهدید به اعدامت کرده‎اند، به یقین بدان که یکی دو سال بیشتر مهمان ما نخواهی بود."  دو روز بعد حکمش را ابلاغ کردند.  به یک سال حبس محکوم شده بود که بعد از چندی مشمول عفو شد و آزادی‎اش را باز یافت.

این قصّه از بهر آن آوردم که بدانی این زعمای قوم هرگز به راستگویی عادت نکرده‎اند و هرگز به وعده‎های خود پای‏بند نیستند.  مگر زعیم اوّلشان وعده‎ها نداد و سپس نکول کرد و فرمود، "خدعه کردیم"؟  حال، داستان همان است و هر آنچه گویند و هر آنچه بیان کنند همان؛ نیک بدان که عکس آن را عمل خواهند کرد.

مرا نیک به خاطر می‎آید آن زمان که کودک بودیم داستان دیو پرنده را می‎خواندیم که انسانی را به چنگال می‎گرفت و به اوج آسمان می‏برد و از او می‎پرسید، "به خشکی‎ات اندازم یا که به دریا؟"  و انسان گرفتار در دستان او هرچه می‎گفت، دیو عکس آن عمل می‎کرد!

حضرت مسیح چه زیبا فرموده، "شما از پدر خود، ابلیس، می‎باشید ... در راستی ثابت نمی‎باشد از آن جهت که در او راستی نیست.  هرگاه به دروغ سخن می‎گوید از ذات خود می‎گوید، زیرا دروغگو و پدر دروغگویان است" (انجیل یوحنّا، باب 8، آیهء 44).

اینان، که خود ترویج دروغ را وجههء همّت خویش ساخته‎اند، می‎خواهند که همگان را چون خویش سازند و در دریای دروغ غوطه‎ور نمایند.  پیروان ادیان رسمی را گویند که در مجامع رسمی به صدای بلند بگویید که در این مرز و بوم آزادی دارید و هرچه از مناسک و مراسم خویش خواهید اجرایش توانید؛ امّا مأموران بر درب کلیسا بگمارند و مؤمنان را بررسی نمایند و شناسایی کنند که اینان چه کسانند.  در زندانها به ضرب و شتم و تحقیر و توهین وادار به گفتن دروغ نمایند؛ بهائیان را مضروب و محروم سازند که چرا به دروغ نگفتی که اسلام آوردی. درویشان را آواره و سرگردان سازند که چرا خانقاه رها نکردی و به مسجد روی نیاوردی؛ زنان را مقهور سازند که چرا در کنج منزل نماندی و اقرار به آزادی و رضایت و خشنودی و برابری ننمودی.

در خیابان ساعتی قدم بزنید، اگر لبخندی بر لب دیدید، یا چهره‎ای شادمان یافتید، بدانید که من ره به خطا رفته‎ام؛ در این حالت ریاست جمهوری ملّت را "ملّت بانشاط" می‌خواند؛ از سویی همگان را از اظهار نظر و بیان ما فی الضّمیر باز می‎دارند و از سویی رئیس جمهور این مملکت را آزادترین کشور جهان می‎نامد.

چه نیکو ضرب‎المثل انگلیسی می‎گوید که، "کودکان و دیوانگانند که ارزش دروغ را در نیافته‎اند و راست می‎گویند."[1]  اینان می‎خواهند بگویند که نه کودکند و نه دیوانه و لهذا طریق دروغ را پسندیده‎اند و به مزیتش دل خوش داشته.  امّا، به شما بگویم که حضرت مسیح در جواب شاگردانش که از او پرسیدند، "چه کس در ملکوت آسمان بزرگتر است؟" جواب فرمود، "هر آینه به شما بگویم تا بازگشت نکنید و مثل طفل کوچک نشوید هرگز داخل ملکوت آسمان نخواهید شد" (انجیل متی، باب 18، آیهء 1).  بگذارید تا ما کودک بمانیم؛ بگذارید تا ما مجنون عشق خدایمان بمانیم؛ راست بگوییم و راستی پیشه کنیم و گرد دروغ‎پیشگان نگردیم هر چند که ما را زیر فشار وادار نمایند که در مقابل دوربین بنشینیم و هر آنچه آنها می‌خواهند باز گوییم.  آنچه که از آن نمایش‎های کودکانه که از محاکمهء صدها نفر در یک جلسه به خلق خدا نمایش دادید و خود را رسوا نمودید، چه طرفی بستید که اینک چند جوان معصوم را که صرفاً برای ضربه زدن به جامعهء بهائی، که کوس صداقت و امانتش را در سر هر کوی و برزن به صدا در آورده‎اند، زیر اقسام فشارها، که بسیاری از مردم ایران با آن آشنایند یا کلامی از آن به گوششان خورده، وادار می‎کنید سخنی بگویند که نمی‎خواهند و دروغی را از روی کاغذی که در برابرشان گرفته‎اید بخوانند که منویّ ضمیرشان نیست!

آیا، به راستی باور می‎کنید که مردم ایران اینگونه اعترافات ساختگی را باور نمایند و به کفایت و قابلیت شما در ادارهء مملکت ایمان آورند و آشوب‎های عاشورا را که نشان از ناخشنودی ملّتی از شما است، ناشی از حضور چند جوان بهائی بدانند؟  آیا به راستی خود را فریب نمی‎دهید و خویشتن را به آنچه که هیچ کودکی باور نمی‏دارد دل خوش می‎دارید و تصوّر می‎کنید که با این اعترافات تمامی مشکلات مملکت را حلّ فرمودید؟  زهی خیال باطل؛ زهی تصوّر محال.

مثال شما مثال آن زعمای عثمانی است که زمانی که حضرت بهاءالله وارد مدینهء استانبول شدند آنها را به اهواء خود سرگرم دیدند و در حقّشان فرمودند، آن زمان که وارد استانبول شدیم، رؤسا را نابالغ که گِل و خاک را جمع می‎کردند تا با آن بازی کنند و در هیچیک علامت بلوغ نیافتیم پس به حالشان گریستیم که مرتکب می‎شدند هر آنچه را که از آن نهی شده بودند و غافل بودند از آنچه که برایش خلق شده بودند.

طولی نخواهد کشید که این بساط جمع خواهد شد و بساط دیگر گسترده خواهد گشت. آن زمان جواب چه خواهید گفت و این همه ستمگری را عذر چه خواهید آورد؟ مگر نه آن که حضرت رسول به اباذر فرمود، "حاسب نفسک فی کلّ یوم قبل آن تحاسَب"؟ حال، به جای آن که جمعی بی‎گناه را جلوی دوربین قرار دهیدکه مثلاً اجرای عدالت می‎فرمایید، چه نیکو است که میزان الهی را در مقابل چشمانتان قرار دهید، سپس نفس خویش را به محاکمه بکشید و با آن میزان الهی، هر روز بل هر آن، به حسابش بکشید قبل از آن که "فی یوم الّذی لن‎یستقرّ فیه رِجلٌ أحدٍ مِن خشیةالله و تضطرب فیه افئدة الغافلین" شما را به حساب بکشند. خدایتان به رعایت عدالت و هواداری از انصاف مؤیّد بدارد.



[1] Children have not yet learned, and fools never did learn, that it is often advantageous to lie


__._,_.___
This is a non-political list.
.

__,_._,___

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ