کتاب های فارسی - آرشیو این وبلاگ در پایین صفحه قرار دارد

stat code

stat code

۱۳۸۷ خرداد ۱۲, یکشنبه

[farsibooks] nekohesh khosro motazed

 

جناب خسرو معتضد . هر چه تلاش کردم تا نشانی یا email شما را پیدا نموده تا عرایض خود را به استحضار برسانم توفیق نیافتم. به ناچار این شیوه را مرهمی دیدم بر دل زخم خورده ام از بابت تسلیم یکی از دانشمندان و مورخان معاصر کشورم در برابر فشار همه جانبه عده ای نو رسیده و دل ناپاک .


بله جناب معتضد ! . دیر هنگامی است که افرادی عوض تسلیم خدا بودن ، تسلیم خواسته های حکومتی و تمایلات شیوخ حکومت طلب گشته اند. پر جای تعجب است وقتی شخصی مانند آقای علی نصیریان به عنوان مبلغ جمهوری اسلامی به لندن اعزام می گردد . و بسی تاسف که جنابعالی واقعیت تاریخ را به دور از تاثیر بعد زمان و مکان به گونه ای روایت می کنید که به مذاق آقایان خوش بیاید.


صد البته مخاطبان شما فقط عده ای عوام یا گروهی کور دل نیستند و پر واضح که گروهی نیز هستند که در تاریخ این مملکت غور و تامل کنند.


این خیال خام را پخته نکنید که مردم تاریخ را همانطور که شما روایت می  کنید به خاطر می سپارند . صد افسوس که شما تصویر انسانی وطن پرست و عیار همچون رضا شاه را به  صفاتی چون بیگانه پرستی ، خفقان محض ، ضد ایرانی و مزدور آلوده کردید. و البته غافل نیستید و منکرید از خدمات این ابر مرد به نعش متعفن تاریخ معاصر خودش. ملتی که در پی سده های متوالی هر روز پست تر ، ریا کار تر ، فاسد تر و وطن فروش تر شده بودند. لابد  اندر وصف این مردم از زبان تاریخ نویسان و گردشگران غربی و روسی خوانده اید. که چگونه اخلاق ایشان را به منتهی الیه نابودی کشانده بودند. و چگونه سلاطین قاجار طعم تمشک وطن فروشی را زیر دندان ایشان مزه داده بودند. و چگونه هر کسی در هر کناری ادعای استقلال و سرکشی می کرد . و جان و ناموس مردم در راه ها امنیت نداشت. لابد این تلنگر به شما نیز خورده که اگر رضا شاه نبود الان خوزستان نیز نبود.


چه نیاز به یاد آوری به علامه ای چون شما که استعمار پیر سال ها و سال ها جلوی ایجاد راه آهن در این مملکت را به دلیل دسترسی راهت روس ها به دریای آزاد را گرفت . چه نیاز به تذکر که رضا شاه بر نعش این مملکت و با خزانه خالی راه آهن ساخت . هیج از خودتان پرسیده اید که چرا راه آهن را به آن سختی به خوزستان کشید نه به بوشهر و بندر عباس؟!.


لابد به شمال و جنوب مسافرت می کنید و از روی پلهایی که پس از هفتاد و هشتاد سال از عمر آن می گذرد راه می روید.


لابد از تونل کندوان عبور کرده اید و پل ورسک را دیده اید . برای شما گفتن ندارد از بیمارستان ها ، راه ها ، ادارات ، هتل ها و غیره . و صد البته دانشگاه تهران . که دستورش را یکشبه صادر کرد . همه اینها را در مدت 17 سال انجام داد .


پس انصاف شما به کجا رفته؟ . آیا انصاف این است که آب به آسیاب حکومتی بریزید که 8 سال طول کشید تا تونل کندوان را عریض کند؟.


جناب معتضد ، از کشف حجاب نیز حرف زدید . آیا اقوام شما با حجاب اسلامی در مجالس خصوصی فامیل شرکت می کنند؟. آیا اقوام شما در خارج از کشور حجاب اسلامی دارند؟.


جناب معتضد ، تاریخ در کف باغ اذهان جاری است . پیوسته و ذلال

صد حیف و افسوس از شما که تسلیم نا خود آگاه تحریف شدید .
=============

در سال‏هاى اخير آثار متعددى با نگاه هاى متفاوت و گاه مخالف درباره تاريخ معاصر ايران در داخل و خارج كشور منتشر شده است.

يكى از افرادى كه در اين سال‏ها كتاب‏هاى بسيارى منتشر كرده خسرو معتضد است. خسرو معتضد فوق ليسانس تاريخ دارد كه در جوانى به كار در راديو و فعاليت مطبوعاتى مشغول بوده و در سال 1343 سردبير مجله ترقى مى‏شود و در همين سال هم اولين كتابش را منتشر مى‏كند. معتضد آثارى درباره دوره قاجار و پس از انقلاب كتاب‏هايى در زمينه عصر پهلوى نوشته؛ او معتقد است بيشتر تاريخ‏هايى كه نوشته مى‏شود تحريف شده است و قصد دارد تاريخ واقعى را بيان كند اما عده‏اى هم هستند كه اين ادعاى معتضد را نمى‏پذيرند.

به هر حال خسرو معتضد كه امروز 62 ساله است تاكنون حدود 80 جلد كتاب منتشر كرده يا در دست انتشار دارد و ما هم به همين دليل در اتاقش كه پر از كتاب‏هاى تاريخى به تفكيك موضوع و دوره بود، با او گفت‏وگو كرديم.


ابتدا از اينجا شروع كنيد كه چطور شد به رشته تاريخ و به‏طور تخصصى به تاريخ معاصر پرداختيد؟

در دوره دبيرستان دبيرى داشتيم به نام عباس پرويز كه در دوران رضاشاه از فرانسه فوق‏ليسانس تاريخ گرفته بود. او مرا عاشق تاريخ كرد و خيلى بر من تأثير گذاشت. از سال 1337 براى راديو به‏طور آزاد كار مى‏كردم و بعد هم به كار مطبوعاتى پرداختم. از وقتى در مطبوعات مقاله مى‏نوشتم عشقم متوجه تاريخ شد. هر چه بيشتر تاريخ ايران را خواندم بيشتر عاشق اين كشور شدم. مردم ايران هم زمانى به كشورشان علاقه‏مند مى‏شوند كه تاريخ گذشته را بخوانند و اگر تاريخ ايران را نخوانند، تاريخ تكرار مى‏شود.

اولين كتابى كه نوشتيد در سال 1343؛ زمانى بود كه سردبيرى مجله ترقى را بر عهده داشتيد...

بله. كتاب بر دار كشيدن شيخ فضل‏الله نورى را در آن سال نوشتم. اين كتاب را به پيشنهاد مرحوم لطف‏الله ترقى كه معلمم بود با منابع محدود آن زمان تهيه كردم و ضميمه مجله ترقى در شمارگان 20 هزار نسخه منتشر شد. بعد كميته مجازات را منتشر كردم و رسيديم به سرگذشت ميرزا رضاى كرمانى كه كتاب را توقيف كردند و سوزاندند. اين كتاب با عنوان راز هفتاد و يك ساله دوشنبه 22 فروردين 1344 منتشر شد و چون يك روز بعد از سوءقصد به جان شاه بود، پليس و ژاندارم و محرمعلى خان آن را توطئه‏اى براى قتل شاهنشاه مى‏دانستند بنابراين كتاب را سوزاندند اما بعدها اين كتاب با عنوان ناصرالدين شاه منتشر شد.

عمده فعاليت شما در زمينه دوره پهلوى اول و دوم است و در سال‏هاى اخير آثار نسبتاً زيادى در اين زمينه نوشته‏ايد.

به نظر مى‏رسد شما در پاسخ به كتاب‏هايى كه درباره دوره پهلوى منتشر مى‏شود، آثارى را مى‏نويسيد. اولين كتاب شما هم پاسخ به تاريخ محمدرضا شاه است.

بعد از پيروزى انقلاب اسلامى متوجه شدم عده‏اى از نويسندگان توده‏اى كه هيچ‏وقت ايرانى نشدند و درك ايرانى پيدا نكردند، دروغ‏ها و مهملاتى مى‏نويسند، از فرقه دمكرات به نام جنبش ملى ياد مى‏كنند و از پيشه‏ورى دفاع مى‏كنند، اينها عوامل بيگانه بودند و از سوى ديگر هم در آمريكا و كشورهاى ديگر دروغ‏نويسى و مزخرف‏نويسى عليه ايران شروع شد. اشرف پهلوى، پروين ناجى، علم و درباريان كتاب مى‏نويسند. ديدم اينجا وظيفه‏ام راستگويى است تا مردم را با تاريخ آشنا كنم. اولين كتابى كه نوشتم پاسخ به شاه بود و پاسخ به تاريخ را نقد كردم. در اين كتاب نويسندگانى از شاه تعريف و تمجيد كرده بودند و من حدود سيصد- چهارصد دروغ از آن بيرون كشيدم. شاه در اين كتاب دوباره اشتباهات تاريخى‏اش را تكرار كرده است. بعد كتاب فوزيه را نوشتم. فوزيه به‏صورت داستانى است و بهانه‏اى بود براى تاريخ نوشتن چون مى‏دانم مردم ايران قصه دوست دارند. در كتاب فوزيه اسناد سازمان ملى ايران را آوردم. حتى خود فوزيه از طريق يك تاجر ايرانى اين كتاب را خوانده بود و مورد توجهش قرار گرفته بود. بعد تاريخ ايران را بيان كردم و به شهريور 1320 رسيدم؛ جريان رضاشاه را گفتم و بعد كتاب سراب جانشين پسر را نوشتم.

هدف من روشن كردن تاريخ است چون اغلب تاريخ‏هايى كه نوشته مى‏شود پر از دروغ و تحريف است.

شما يك نگاه منفى نسبت به حزب توده و جريان چپ داريد كه اين نگاه در آثارتان مانند تاريخ 57 ساله پهلوى و جنبش‏هاى تجزيه‏طلبانه، درون ارتش شاه و... ديده مى‏شود.

در دوره دكتر مصدق دانش‏آموزان و محصلان سياسى بودند. توده‏اى، پان‏ايرانيست، جبهه ملى، حزب ايران و... من هم در آن دوره سياسى شدم و تمام روزنامه ‏ها را كرايه مى‏كردم يا مى‏خريدم؛ بخصوص روزنامه ‏هاى كمونيستى را و از همان زمان از آنها نفرت پيدا كردم. من به دو گروه نفرت پيدا كردم كه در كتاب اشرف هم نوشته‏ام. يك گروه دربار كه بى‏خيال و خوشگذران بودند و يك عده هم توده‏اى‏ها كه عشق و ايمان به شوروى داشتند و شوروى كشور مادرشان بود. نسل معاصر ما صحنه ‏هايى را كه آنها خلق كردند، نديدند. پنجاه هزار نفر حركت مى‏كردند و ياشاسين استالين مى‏گفتند. حزب توده بسيار خيانت كرد.

سازمان افسران نظامى از مزورترين و دوروترين سازمان‏ها بود كه از ارتش ايران پول مى‏گرفت و براى بيگانه كار مى‏كرد. حزب توده مانند دو حزب كمونيست خلق و پرچم افغانستان بود كه كشور افغانستان را به دست شوروى دادند. فعاليت‏هاى حزب توده و سازمان‏هاى كمونيستى در درون ارتش شاه، او را به ديكتاتورى واداشت و شاه از وحشت حزب توده به ديكتاتورى روى آورد.

پس با اشاره‏اى كه به تنفر از حزب توده و دربار كرديد معتقديد اين دو گروه تاريخ معاصر ايران را مغشوش كرده‏اند و با اين نگاه و ديد آثارى را تدوين و منتشر كرديد.

بله. پهلوى و گروه دربار و چپ‏ها تاريخ ما را مخدوش كردند. پسران فرمانفرما كتاب مى‏نويسند و از پدرشان تعريف مى‏كنند در صورتى كه فرمانفرما فردى ثروتمند، بى‏رحم و وطن‏فروش بود. از احمدشاه و قاجار تعريف مى‏كردند. درحالى‏كه سه گروه تاريخ ما را مخدوش كردند. قاجاريه، پهلوى و چپ‏ها؛ حتى جبهه ملى و مصدقى‏ها. الان دوره مصدق را دوره ايده‏آل مى‏دانند در حالى كه ايده‏آل نبود. دولت انگليس را بيرون كرديم اما نتوانستيم نفت صادر كنيم. در زمان مصدق 100 هزار بشكه نفت فروختيم كشورى كه يك ميليون بشكه نفت صادر مى‏كرد! بايد قهرمان‏پرورى را كنار بگذاريم و انتقاد كنيم. من در كتاب تاريخ نيروى انتظامى نقش كلنل محمدتقى پسيان را نوشتم. جوانى بوده وطن‏پرست از مهاجران قفقاز كه مى‏رود در اروپا خلبان مى‏شود. بعد عليه روس و انگلستان اقدام مى‏كند و در خراسان خودمختار مى‏شود. كلنل پسيان كودتا كرد و خراسان را جدا كرد و مخفيانه از روس‏ها پول خواست. بعد كه در قوچان شورش شد به آنجا رفت و كشته شد. بعدها آشكار شد كه قصد داشته جمهورى كاوه خراسان را ايجاد كند. اين قهرمان ملى است؟! بايد قهرمان‏پرورى را كنار بگذاريم.

شما آثارى را هم با همكارى مرحوم نجفقلى پسيان تدوين و منتشر كرديد.

نجفقلى پسيان از خانواده ‏هاى قديم و اصيل ايرانيان قفقاز بود كه خاطراتش را نوشتم. كتاب عصر دوپهلوى هم مصاحبه‏اى است كه با او انجام دادم. از سوادكوه تا ژوهانسبورگ هم كتاب ديگرى است كه با همكارى او تهيه كردم. بعد هم خودش كتابى به نام ناگفته ‏هاى عصر دو پهلوى نوشت، نجفقلى پسيان پيرمرد فاضلى بود اما زندگى خوبى نداشت. در جوانى به عنوان فاشيست او را دستگير كرده بودند و زندان رضاشاه را تحمل كرده بود. پسيان روزنامه‏نگار بود و در 1330 يادداشت‏ها و خاطراتى را با نام سرلشگر آرام در اطلاعات ماهانه مى‏نوشت.

كتاب‏هاى رضاشاه؛ پس از سقوط و رضاشاه از آلاشت تا آفريقا در واقع آثارى مشابه هستند كه بر اساس اسنادى از زندگى رضاشاه منتشر شده است.

اسنادى از رضاشاه زمانى كه در جزيره موريس و دوربان ژوهانسبورگ بوده، بر جاى مانده بود كه روزى يكى از دوستان در بنياد مستضعفان كه مرا مى‏شناخت آنها را در اختيارم گذاشت و نتيجه‏اش كتاب رضاشاه؛ پس از سقوط شد. در آن كتاب بعد به‏طور مفصل به اين اسناد و نامه ‏هاى رضاشاه پرداختم يعنى همه اسناد در كتاب رضاشاه پس از سقوط نيامده اما در »رضاشاه از آلاشت تا آفريقا« به‏طور مفصل آنها را بيان كردم و زمان نامه ‏ها را بر اساس قراين و شواهد استخراج كردم كه معمولاً اشتباه نمى‏كنم. آنچه مرا متأثر مى‏كند اينكه در تلويزيون و فيلم‏ها، تاريخ واقعى بيان نمى‏شود و فيلمسازان سواد تاريخى ندارند. مثلاً در سريال شاه خاموش بر سر احمدشاه كلاه پهلوى گذاشتند در صورتى كه كلاه پهلوى را رضاشاه در سال 1302 ابداع كرد! در سريال اميركبير، اميركبير را با لباس شيك و با حمايل نشان مى‏دهد كه بالاى سرش پرچم سه‏رنگ ايران است، در حالى كه پرچم سه‏رنگ مربوط به بعد از مشروطه است و پرچم قبل از مشروطه سبزرنگ با نشان شير و خورشيد است!

به‏تازگى كتابى به نام خاطرات قائم‏مقام‏الملك رفيع از شما توسط نشر قطره منتشر شد. قائم‏مقام‏الملك چه شخصيتى داشته است؟

قائم مقام‏الملك رفيع از نزديكان رضاشاه در كسوت روحانيت بود كه خود را به دولت روسيه نزديك مى‏كرد؛ او مشاور سياسى وزارت جنگ شد و در لباس روحانيت در جذب مردم به رضاشاه نقش داشت و رابط دربار با آيت‏الله بروجردى بود. در فاصله سال‏هاى 1330 تا 1340 خاطرات خود را از رضاشاه مى‏نوشت كه چند خاطره از او را در مطبوعات آن سال‏ها پيدا كردم و در اين كتاب آورده‏ام.

كتاب ايران در آستان قرن بيستم كه شما بر آن حواشى نوشته‏ايد چه مطالبى را بيان مى‏كند؟

اين كتاب تحقيقات و عكس‏هايى است كه يك گروه آمريكايى كه در سال 1921 م به ايران آمدند تهيه كردند و مجله آمريكايى نشنال جئوگرافيك منتشر كرد. دخترم؛ ميترا معتضد اين كتاب را ترجمه كرد و من بر آن حواشى نوشتم. مأموريتى را هم كه براى خريد فيلم‏هاى مستند تاريخى داشتم در اين كتاب نوشتم.

حدود 300 حلقه فيلم تاريخى درباره قاجاريه، ستارخان و... از انگلستان براى راديو و تلويزيون ملى خريدم اما متأسفانه اين فيلم‏ها در رژيم گذشته و بعد از آن از بين رفت.

شما معتقديد ملت ما تاريخ نمى‏خوانند و اين موجب تكرار تاريخ مى‏شود كه نظر درستى است. در چند سال اخير خوشبختانه آثارى در زمينه تاريخ معاصر بخصوص دوره پهلوى منتشر شده و مورد توجه و اقبال مخاطبان هم قرار گرفته است. به نظر شما توجه به اين آثار و وقايع تاريخ معاصر به چه خاطر است؟

يكى از اشتباهات بزرگ محمدرضاشاه و دستگاه حكومتى سانسور و جلوگيرى از نشر كتاب بود. يكى از افتخارات جمهورى اسلامى آزادى تقريبى نشر است. در همه جاى دنيا يك خط قرمز هست. آزادى كامل كه هر كس هر چه خواست بنويسد در ايران عملى نيست چون كشور ما حساسيت دارد. ايران بيش از دو ميليون وسعت داشته اما مناطقى از ايران جدا شده‏اند. ما الان دو خراسان، دو آذربايجان، دو كردستان و دو بلوچستان داريم. خط قرمز در ايران بايد باشد اما بايد بررسى شود. افرادى هستند كه براى يك دستمال يك قيطريه را آتش مى‏زنند. دولت جمهورى اسلامى كار خوبى كرده و در دولت خاتمى بعد از وزارت دكتر مهاجرانى سخت‏گيرى‏ها خيلى كم شد اما اخيراً دوباره بيشتر شده است.

خط قرمز بايد باشد، چون يكى مى‏خواهد مملكت را عوض كند، يكى مى‏خواهد تجزيه كند اما رمز عظمت ايران در يكپارچگى است.

چه آثار ديگرى را در دست تدوين، نگارش و انتشار داريد؟

احمدشاه قاجار، ليلا در چاله سيلابى )رمان تاريخى(، نيروهاى انتظامى، يكصد سال فراز و فرود، از خواجه تاج‏ور تا شهريار دربه‏در و شصت و يك سال از جمله آثارى است كه در دست چاپ و انتشار دارم. تاكنون حدود 80 جلد كتاب منتشر كرده يا در دست انتشار دارم و برنامه اين است كه 600 كتاب منتشر كنم. من به بدبينى و نااميدى در نويسندگى اعتقاد ندارم و آثارم هم مورد توجه مخاطبان قرار گرفته است و در خارج از كشور هم بعضى كتاب‏هايم با قيمت 50 40 دلار به فروش مى‏رسد.


كتابشناسى خسرو معتضد

بردار كشيدن شيخ فضل‏الله نورى؛ كميته مجازات؛ نقد كتاب پاسخ به تاريخ؛ شهناز پهلوى، دختر فوزيه )روايت دلسوختگى، گزند دلسبتگى(؛ فوزيه حكايت تلخكامى، قصه جدايى؛ سراب جانشين پسر؛ ناكامان كاخ سعدآباد؛ در عصر دو پهلوى؛ از سواد كوه تا ژوهانسبورگ؛ سيد ضياءالدين، سياستمدار دو چهره؛ جنگ نفت روى شن‏هاى داغ؛ سپهبد بختيار، سايه سنگين شاه؛ تاريخ 57 ساله پهلوى و جنبش‏هاى تجزيه‏طلبانه؛ تنش بزرگ، سياست خارجى ايران در عصر رضاشاه؛ درون ارتش شاه؛ شبكه نظامى حزب توده؛ رضاشاه سقوط و پس از سقوط؛ رضاشاه از آلاشت تا آفريقا؛ اشرف از سراى سنگلج تا سرير سلطنت؛ اشرف در آيينه بدون زنگار؛ سياست، زن و حرمسرا؛ دهه شوم شهريور 1320؛ مثل ثريا گريه خواهم كرد؛ مردان و زنان بالماسكه؛ سى سال جاسوسى در ارتش شاه؛ خاطرات قائم‏مقام‏الملك رفيع؛ عروس بخارا؛ مرداويچ؛ ظل السلطان؛ ايران در آستان قرن بيستم، ترجمه ميترا معتضد با حواشى خسرو معتضد؛ روزگار خوش گذشته؛ معماران عصر پهلوى؛ آن سوى ديوارهاى كاخ پهلوى؛ از فروغ‏السلطنه تا انيس‏الدوله )همسران ناصرالدين شاه(؛ ايران در برخوردگاه شرق و غرب، نوشته گرهارد شوايتزر، ترجمه محمدجواد شيخ الاسلامى؛ احمد شاه قاجار )زير چاپ(؛ ليلا در چاله سيلابى )زير چاپ(؛ نيروهاى انتظامى؛ يكصد سال فراز و فرود؛ نيروى پليس و ژاندارمرى و ساواك در دوران رضاشاه و محمدرضا شاه؛ از خواجه تاج‏ور تا شهريار دربه‏در )قصه ‏ها و ماجراهاى قاجار( )زير چاپ(؛ منطقه اتمى در شمال ايران؛ از تهران دارالسلطنه ناصرى تا تهران جامعه مدنى )زير چاپ(؛ على‏بن ابيطالب؛ شب سرخ بغداد؛ فردوسى، نابغه توس؛ ابوريحان بيرونى؛ محمدبن زكرياى رازى؛ شب ژنرال‏ها و 61 سال )زير چاپ(.

http://www.persian-language.org/group/Talk.asp?ID=796&P=6

__._,_.___
This is a non-political list.
Recent Activity
Visit Your Group
Find helpful tips

for Moderators

on the Yahoo!

Groups team blog.

Dog Zone

on Yahoo! Groups

Join a Group

all about dogs.

Family Photos

Learn how to best

capture your

family moments.

.

__,_._,___

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ