کتاب های فارسی - آرشیو این وبلاگ در پایین صفحه قرار دارد

stat code

stat code

۱۳۸۸ دی ۱۳, یکشنبه

Re: [farsibooks] Re: خطاب به احمد پناهنده امت ِ متلاشی شده ی اسلام ِ "حسینی"


آقای احمد پناهنده من نمی دانم که شما چه دین و مذهبی دارید اما بدانید که در درون ایران مردم به این دلیل از حکومت ناراضی هستند که اسمش اسلامی و ذاتش غیر اسلامی است اگر این مردم امروز بر مخالفت با دولت و نظام جمهوری اسلامی برخواسته اند فقط و فقط به این دلیل است که آیین های کهن ایرانی را همراه با سنن اسلامی می خواهند نه یکی به تنهایی بنابراین آیین عاشورا هم یکی از این آیین هاست که توسط رژیم جمهوری اسلامی در عاشورای امسال به گند کشیده شد و به نام جنبش سبز تمام شد و حال آنکه این جنبش هرگز ایران را بدون این آیین نمی خواهد

 
--- On Sat, 1/2/10, Payaam Payaami <payandehgaan@yahoo.com> wrote:


From: Payaam Payaami <payandehgaan@yahoo.com>
Subject: [farsibooks] Re: امت ِ متلاشی شده ی اسلام ِ "حسینی"
To: "Group" <farsibooks@yahoogroups.com>
Date: Saturday, January 2, 2010, 9:37 AM



                              یییییبخوانید و پند بگیرید.وبلاگ احمد پناهنده

امت ِ متلاشی شده ی اسلام ِ "حسینی"

 

بی گفتگو هر ایرانی در هر جای جهان باید شراب ِ شوق ِ شروع ِ پایان حکومت اسلامی را پیمانه لبریز کند و ویرانی امت ِ کپ زده ی اسلام ِ"حسینی" را شادمانه به لب تر نماید و چون کبوتری گردن فراز معشوق جگر سوزش، ایران را چرخشی مستانه بزند و از عبور ِ شکوهمند ِ ملت ِ سرفراز ایران از اسلام و حکومت اسلامی و همه ی مراسم های بنده ساز و سفله پرور با رقصی جانانه لرزش بر پیکرها ی خود بدهد و سراسر ایران را پایکوبان بر خاکروبه های جهالت و بیگانه خوی اسلام و اسلامیون جشنی ایرانی برگزار کنند که 17 دی ( کشف حجاب ِ بنده ساز )، جشن بهمنگان ( بهمن روز از ماه بهمن )، جشن سده ( جشن آتش )، جشن سپندارمذ

( پاسداشت زمین و زن)، چهارشنبه سوری ِ پر نشاط و سپس نوروز ِ نوکننده ی دیده و دل و طبیعت نزدیک است.

جشن بگیریم که ملت سرفراز ایران در روزهای " تاسوعا" و "عاشورا" پوزه ی حکومت اسلامی را به خاک مالیدند و کوچکترین ارزش و یا حرمتی به این مراسم های مسخ کننده ی خرد و عقل انسانی قائل نشدند.

و افتخارا که امروز هر ایرانی، سربلندانه قامت استوار خود را سرو وار، بلند بالا، قد بر افراشته و به آهستگی اما عمیق از همه ی رسوبات ِ جاهل پروری اسلام و مذهب شیعه ی اثناعشری پیکرش را پاکیزه می نماید و عبوری جانانه و در عین حال مستانه می کند.

و چنین بود که اهریمن در همه رنگش چه معمم و چه مکلا و چه آنانی که سرنوشتشان را با همین از گور گریختگان زمان پیوند زده اند، رعشه ی مرگ را در تن و جانشان تب گرفتتد و به هذیان گویی اندر افنادند.

فراموش نکنیم ملت بزرگ ایران با فرهنگ و تمدن ِ سالار و آزادی خواهش هیچگاه مخالف ِ فکری و عقیدتی هیچ کس و یا گروهی نبوده و نیست.

گواه این گفتار، بیشمار عقاید و حتی ادیان و مذاهب و فرقه های عقیدتی بود که تا قبل از همین اسلامیون حاکم در سراسر خاک اهورایی ایرانزمین بدون کوچکترین محدودیتی نفس می کشیدند و دین یهود کنیسه ی خود را داشت، مسیحیت کلیسایش. سنی مذهب مسجد خودش را داشت و شیعه مذهب مساجدی بیشمار.

دین ِ ایرانی زرتشت پس از قرنها سرکوب ِ بی انتهای همین اسلامیون در همه رنگش، آتشکده ی خودش را داشت و بهایی هم در ترویج عقیده اش آزاد بود.

اما وقتی دینی بیگانه و مذهبی بیگانه تر با ماهیت خونریز و ضد بشری، عقیده ی عقب افتاده و جهل پرورش را بر ایران وُ ایرانی، بزور ِ دشنه و تیغ و سرکوب عقاید ِ دیگران تحمیل می کند و اسلامش را برتر از ایران می شمارد، طبیعی است که ملت سرفراز ایران در روز ِ سفله پرور عاشورا بر چنین مراسم بنده ساز و مسخ کننده ی عقل و خرد بشورند و پشیزی برایش ارزش قائل نشوند.

کما اینکه هیچ ایرانی، با فرهنگ ِ تسامع طلبش با عقیده ی هیچ کس حتی اگر برای رضای دلش خودش را پاره کند و بر سرش بکوبد، مخالفتی ندارد. مگر اینکه این کسان با چنین بی خردی و خود آزاری موجب شوند آزادی دیگران را سلب کنند و فرهنگ سفله پروری را بی پروا رواج دهند.

عاشورای سال 88 تقابل ارزش های ایرانی با ارزشهای بنده ساز عاشورایی بود. اگر تا دیروز ملت ایران عاشوراییان مصدقی را که دنباله روی همین عاشوراییان آخوند های اسلامی و " حسینی" بودند و هستند و ماهیت بغایت ارتجاعی شان را بر همگان دفتر می گشودند امروز  اما ریشه ی عاشورا را نشانه رفتند که قرنها در پستوها و اذهان بی خبران و نادانان لانه کرده بود.

نهم دی ماه سال 88 اوج نمایش این سفله پروری از طرف اسلامیون حاکم بود که با هزینه های نجومی و به بهای تعطیلی کشور، از گردش باز داشتن ِ چرخ اقتصاد گرفته تا تعطیلی مدارس و . . . بود که بر ملت ایران تحمیل کردند.

اما ملت ایران در گریه و زاری این سفله گان تاریخ خندیدند و بوی خوش مرگ حکومت اسلامی و جارو شدن چنین مراسم بنده ساز و سفله پرور را در دل و جانشان معطر کردند.

زیرا هفده دی نزدیک است و این بار زنان سالار ایرانی در سراسر خاک اهورایی ایرانزمین برای هجوم به یکی از اصول و یا رسوم بنده ساز و بند کننده ی زیبایی ِ زن، خودشان را آماده می کنند تا این حجاب بندگی را از تن و جان خود بدرند و زیبایی و رعنایی را چون خورشید در سراسر ایران آفتاب گستر کنند.

عمل نیکی که رضا شاه بزرگ در تاریخ ایران نهالش را کاشت اما درخت نشده بوسیله از گور گریختگان زمان و حمایت نیروهای چپ در همه رنگش و " ملیون" مصدقی سر بریده شد.

اکنون زمان آن رسیده است که پس از عبور از اسلام و مراسم های سفله پرور ِ تاسوعا و عاشورا، حجاب بنده ساز و ذلیل کننده زن دریده گردد.

و این کارزار ِ بزرگ و سترگ می رود این بار به دست شیر زنان ایران و حمایت مردان ایرانی در سراسر کشور ایران شکوهمندانه دریده شود.

نویسنده: احمد پناهنده

a_panahan@yahoo.de

 

+ نوشته شده در  شنبه دوازدهم دی 1388ساعت 1:27  توسط  احمد پناهنده  |  مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin2 نظر


نامم احمد است
نام فامیلی پناهنده
زاده ی لنگرود هستم
در محله ی راه پشته ی لنگرود به دنیا آمدم
بچگی ام را در راه پشته گذراندم
نوجوانی و آغاز جوانی ام را در جاده چمخاله
به ورزش والیبال و فوتبال عاشقانه علاقه مند بودم و در هر دورشته با تیم مان قهرمان لنگرود شدیم
اهل تفریح و نشاط و مزاح بودم و هستم
سرشار از خاطره های شیرین هستم
قدیمی ها مرا خوب می شناسند و از شیطنت های من در مدرسه و شهر گفتنی های بسیار دارند
دبستان را در مدرسه ی پهلوی، صدیق اعلم و سپس در کورش به پایان بردم
دبیرستان را در داریوش، امیرکبیر، بامداد و دوباره در امیر کبیر با موفقیت تمام کردم
در مهر ماه سال 1357 برای ادامه ی تحصیل به آلمان آمدم تا با دست پر برگردم
اما ندانستم که می آیم و می مانم
و ایام جوانیم را در غربت ِ تلخ می مانم
25 بهار از من گذشته بود که از شهر دوست داشتنی ام برای فردای بهتر به آلمان آمدم
اما تا چشمم را باز کردم 37 ساله شده بودم
و با کوله باری از رنج، دربدری، بی خانمانی، بر باد دادن جوانی، تحقیر و .. . . دوباره به نقطه ی آغاز رسیدم
گرد پیری و حرمان و دوری از وطن مرا در خود گرفته و شکسته بود
با تنی خسته و دلی از درد، به عشق وطنم وارد دانشگاه شدم
در 48 سالگی به اخذ پایان نامه ی دکترای شیمی از دانشگاه کلن نایل شدم
دوسال به عنوان دستیار پروفسور در دانشگاه کلن تدریس و خدمت کردم
و هم اکنون معلم هستم و در کنارش خاطرات تلخ و شیرین خودم را می نویسم
مسایل سیاسی روز را تحلیل می کنم و در قامت مقاله انتشار می دهم
گاهأ شعر می سرایم
اما در زنده کردن شادی ها و شادمانی های نیاکانمان از هر عرصه ای فعال تر هستم
و تا کنون 18 مقاله ی معتبر در مورد اعیاد کهن به نگارش در آوردم که در اکثر سایت های اینترنتی موجود هستند
هم اکنون در شهر کلن آلمان، زندگی در غربت را ادامه می دهم



هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ