کتاب های فارسی - آرشیو این وبلاگ در پایین صفحه قرار دارد

stat code

stat code

۱۳۸۸ آذر ۸, یکشنبه

[farsibooks] مروری بر خاطرات دوران انقلاب ١٩٧٩ / شهین نوائی

 

مروری بر خاطرات دوران انقلاب ١٩٧٩ / شهین نوائی

حدود هفت سال قبل از انقلاب در آمریکا بودم و پنج سال آخر آن در کنفدراسیون دانشجویان ایرانی اتحادیه جهانی در واحد واشنگتن فعال بودم. حیطه فعالیت من عمدتن کارهای دفاعی و بین المللی بود.

من امریکای پس از جنگ ویتنام را تجربه کردم. در دانشگاه مریلند که من درآن به تحصیل اشتغال داشتم بندرت فعالیت – های سیاسی وجود داشت. در سال اول تنها یک تحصن بزرگ پس از یک تظاهرات در زمین چمن دانشگاه شکل گرفت که پلیس با اولتیماتوم چندین باره و پرواز هلیکوپترهای آن بر فراز دانشگاه دانشجویان را وادار به ترک تحصن نشسته نمود. لذا فعالیت های دانشجویان امریکایی ضد جنگ ویتنام وخواهان آزادی به دلایل متفاوت دیده نمیشد.

اما دانشجویان ایرانی عضو کنفدراسیون فعال بودند و مرتب جلساتی را در شهر واشنگتن برگزار می کردند. پس از یک سا ل و نیم که وارد امریکا شده بودم من نیز تقریبن در جلسات هفتگی بطور مرتب شرکت میکردم. در این منطقه فعالین سیاسی دیگری نیز بودند از آن جمله بخشی از جبهه ملی که نمیدانم آیا آنها نیز جلسات مرتبی برگزار میکردند یا نه ولی گاهی اعلامیه و نشریات آنها پخش میشد. از نیروهای مسلمان مبارز در این منطقه خبری نبود. در شهر واشنگتن عده ای از جمله آقای ابراهیم یزدی روزهای جمعه در محلی در مرکز شهر جمع میشدند که نام آن را مسجد می نامیدند و تاکید فراوان داشتند که ٌبا سیاست کاری ندارندٌ. چنانچه دانشجویان کنفدراسیون می خواستند در هنگام تجمع آنها اعلامیه ضد رژیم شاه پخش کنند ممانعت میکردند. اگر چه شهر واشنگتن مسجد بزرگ و مجلل دیگری در منطقه ٌاعیانیً شهر داشت که عمدتا بوسیله نیروهای مصری اداره میشد. این مسجد به نوعی در رابطه با دولت ایران بود چرا که از فرش های مجلل ایرانی آن میشد چنین حدس زد. کنفدراسیون عمدتا درگیر فعالیت های ضد رژیم شاه بود و افشاگری از وضع زندانیان سیاسی , عدم دمکراسی و سرکوب روشنفکران و فقدان آزادی بیان . در ضمن همکاری با جنبش های آزادی بخش و دفاع از آنها نیز کاری کناری بود. پس از چند سال در دفاع از جنبش سرخ پوستان امریکایی و ضد آپارتاید افریقایی فعال تر شده بود.

کلیه فعالیت های کنفدراسیون علنی بود ولی در عین حال کنترل میشد که ساواک نتواند درآن نفوذ کند. در همه این سالها ساواک بشدت فعالیت ها را دنبال میکرد و در صدد فرصتی بود که به درون کنفدراسیون نفوذ کند.

ماجرای واترگیت و رسوایی رژیم نیکسون به نوعی که او را وادار به کناره گیری کرد فضای تازه ای در محیط امریکا باز کرد و برخی از امریکاییها آن اعتماد و اعتقاد چشم بسته خود را نسبت به دولت امریکا از دست داده بودند. چرا که برای آنها تصور نقض قانون بسیار دشوار بود. تجربه من این بود که پس از این واقعه در محیط دانشگاه فعالیت ها و سخنانم در مورد رژیم شاه بیش از گذشته از طرف دوستان و همکاران امریکایی ام پذیرفته میشد و فضا بازتر شده بود. البته سیاست کنفدراسیون همواره این بود که دخالتی در سیاست داخلی امریکا نداشته باشد, ولی معترض به سیاست امریکا در رابطه با دولت ایران بود.

1977 آمدن شاه و فرح به واشنگتن برای دیدار پرزید نت جدید جیمی کارتر برای فعالین دانشجویی (کلیه خطوط کنفدراسیون که در این هنگام پس از انشعاب در امریکا در سه گروه متفاوت فعالیت میکردند) ویژگی خاصی داشت. چرا که در اوج خفقان سیاسی در ایران و بهبود وضع اقتصادی با پول نفت در ایران صورت میگرفت. کارتر نیز از ابتدا اعلام سیاست لیبرالی و ضد د یکتاتوری کرده بود و پس از سالها هیئتی از سازمان عفو بین الملل به ایران رفته بودند برای دیدار زندان ها –همان دوران که زندانیان سیاسی آن را دوره جیمی کراسی -(به جای دمکراسی) می نامند و فضای زندان- ها پس از دیدار بار اول سازمان عفو بین الملل بهبود یافته بود و بعد ها نیز به ترتیب عده ای از زندانیان را آزاد کردند.

به مناسبت آمدن شاه و در اعتراض به دیدار او و شرایط ایران کلیه نیروهای دانشجویی در کنفدراسیون های سه گانه به تظاهرات در مقابل کاخ سفید پرداختند.درست در همان روزی که قرار بود شاه از کارتر در کاخ سفید دیدار کند. تعداد بسیار زیادی از دانشجویان از شهرها و ایالت های مختلف امریکا در این تظاهرات حضور داشتند. در طرف دیگر جلو نرده های کاخ سفید نیروهایی را گرد آورده بودند که از شاه استقبال کنند. برنامه ریز آن گویا سفارت ایران در امریکا بودوساواکی ها نیز به تعداد زیاد در آن حضور داشتند. برای استقبال از شاه ازتعداد زیادی از ایرانی ها دعوت شده بود که به مدت سه روز بطور کامل در هتل و رستوران از آنها پذیرایی میشدو میتوانستند پس از تظاهرات آزادانه از شهر واشنگتن دیدار کنند. این داستان از زبان کسی که در آن زمان نوجوانی بیش نبوده و همراه پدر و مادرش از کالیفرنیا به واشنگتن آمده بود, خواندنی است- کتاب خانم فیزوزه جزایری دو ما، بنام «فانی این فارسی» صفحات 115-111. (جالب اینکه رژیم جمهوری اسلامی هم به همین شیوه از ایرانی هایی که به ایران سفر می کنند دعوت کرده است که برای صرف افطار با احمدی نژاد به نیویورک بروند. البته این بماند که عده ای خوش رقص امکان عکس گرفتن با احمدی نژاد را هم پیدا کرده اند)

در تظاهرات ضد شاه پلیس امریکا با خشونت زیادی به نضاهرکنندگان حمله کرد - بخصوص پس از اینکه گاز اشگ آور که به طرف دانشجویان پرتاب شده بود در اثر وزش باد به سوی کارتر و شاه و فرح برگشت و آنها را اشگ ریزان کرد- و تعداد زیادی را هم دستگیر نمود، ازجمله خود من را. دراین تظاهرات هیچ خبری از مسلمانان واشنگتن و آقای یزدی نبود, نمیدانم چنانچه اعلامیه ای صادر کرده بودند یا نه ولی هیچ نمود سیاسی نداشت. این تظاهرات پیروزی بزرگی برای جنبش دانشجویی بود. وپس از این واقعه همگی با نیروی بیشتری وامیدواری بیشتری به مبارزه ادامه دادند. باید بگویم برای من این واقعه بنوعی فضای مبارزه رودررو را داشت وامیدوارکننده بود.

چندین ماه پس از آن، آمدن شاملو و ساعدی به لندن و انتشار روزنامه ایرانشهر نیز واقعه مهمی برای ما بود. مدتی پس از آن خروج گروه سلطانپور از ایران همراه عده ای از زندانیان سیاسی تازه آزادشده که به نام «کمیته از زندان تا تبعید» شناخته شدند در اروپا نیز مهم بود. مدتی پس از خروج آنها یکی از زندانیان سابق بنام داوود به واشنگتن آمد و با کمک هنرمندان واحد ما در واشنگتن نوار سروده های زندان را تهیه نمودند.این نوار به زودی به ایران منتقل شدو در روزهای دوران انقلاب همه جا شنیده میشد.

در سالهای 1977 – 1978 من دبیر بین الملل واحد واشنگتن دی سی بودم و در کلیه گردهمایی های آن منطقه همراه با نماینده جنبش سرخ پوستان امریکایی و جنبش ضد آپارتاید افریقا مشغول سخنرانی و در شناساندن مبارزات ضد دیکتاتوری علیه رژیم شاه در ایران فعال بودم. پس از تظاهرات 1977 دانشجویان و گزارشات سازمان عفو بین الملل از ایران آمریکایی ها استقبال بیشتری از حرفهای من میکردند و حاضر به پشتیبانی از مبارزات ما بودند.

واقعه سینما رکس و پس از آن واقعه جمعه خونین میدان ژاله نشان میداد که فضای مبارزه ضد شاه در ایران اوج گرفته، آزادی زندانیان سیاسی نیز دلیل دیگری بود. نقش مطبوعات امریکا در بیان و نشان دادن مبارزات درون ایران برای من تازگی داشت. نشان دادن صف های طویل نفت و مواد غذایی و ناآرامی ها در رسانه های عمومی امریکا نشان از سیاست جدیدی بود. بتدریج عکسهای زیادی از تظاهرات زنان با حجاب، با روسری و بندرت با چادر همراه با مردان نیز تازگی داشت.

آمدن خمینی به پاریس بسیار مفصل مورد بحث رسانه ها شد و پس از مدتی مرتب از او خبر می دادند. مجله نیوز ویک در یک مقاله مفصل از تظاهرات، با زنی مصاحبه کرده بود که با روسری در تظاهرات شرکت داشت. او که معلم و فاقد حجاب بود بیان کرده بود که برای مبارزه با دیکتاتوری روسری سر کرده و پس از رفتن شاه آن را برمیدارد!

من نیز مانند بسیاری از ایرانیان در آن روزها مرتب اخبار ایران را دنبال میکردم. یک روز صبح در برنامه صبح به خیر امریکا که از شبکه تلویزیونی سراسری هرروز پخش میشد و خلاصه ای از رویدادهای مهم را در آن روز بیان میکرد دو نفر را به عنوان نیروهای اپوزیسیون شاه معرفی کردند؛ قطب زاده و ابراهیم یزدی! برای من که خود تصویر این دو را در تلویزیون می دیدم باورنکردنی بود! تا آن تاریخ نامی از قطب زاده نشنیده بودم و یزدی نیز برای ما که سالها در شهر واشنگتن شاهد فعالیت های او بودیم نیروی اپوزیسیون به حساب نمی آمد. با تمام اعتراضاتی که به این برنامه شد و تقاضای دانشجویان برای شرکت در یک برنامه تلویزیونی موثر نبود.

ژانویه ١٩٧٩ تظاهرات در جنوب کالیفرنیا در بورلی هیلز در جلوی خانه شمس پهلوی که محل اقامت او و مادر شاه بود. کنفدراسیون دانشجویان ایرانی- اتحادیه جهانی که من نیز عضو آن بودم تصمیم به برگزاری یک کنگره سراسری نمود برای بحث و بررسی شرایط انقلابی ایران. این تظاهرات پس از برگزاری کنگره برنامه ریزی شد و موفقیت آمیز بود. پلیس امریکا با خشونت به صف تظاهرکننده ها حمله کرد و با ماشین به میان جمعیت زد. بطوریکه یکی از دوستان دخترم از واحد شیکاگو به بالای ماشین پلیس پرتاب شد. عکاس و خبرنگار ماهری که در آنجا حضور داشت عکس گرفت که این عکس در آن سال برنده جایزه خبرنگاری شد و موجب رسوایی خشونت پلیس.

با روی کارآمدن کابینه بختیار بحث در واحد واشنگتن برسر وظایف چپ در این موقعیت بسیار مهم شد. تنها یکی از رفقای واحد ما براین نظر بود که اکنون باید کلیه نیروهای دمکرات از بختیار پشتیبانی کنند وبرای دمکراسی مبارزه نمایند. بقیه یا نظری نداشتند و مثل من گیج وقایع بودند و یا برخی می گفتند منتظر شویم. تقریبا ما هیچکدام براین باور نبودیم که به این زودی ملایان قدرت را بدست خواهند گرفت.

بازگشت به ایران

مدتی کوتاه پس از بازگشت از کنگره لس آنجلس در ژانویه ١٩٧٩ عده ای از دوستان روانه ترکیه شدند که از آنجا از طریق راه زمینی وارد ایران شوند ، چون فرودگاه مهرآباد پس از رفتن شاه بسته شده بود. این دوستان از آن جمله زهره خیام روز ورود خمینی به ایران ( دو هفته پس از شاه) وارد ایران شدند. من منتظر بازشدن فرودگاه شدم. از واشنگتن به کپنهاک پرواز کردم و پس از یک روز توقف در آنجا که گفته شد فرودگاه هنوز باز نشده، در اولین روز بازشدن فرودگاه وارد ایران شدم. دیدار از ایران و رفتارها در فرودگاه مهرآباد برایم بسیار جالب بود و غیرمنتظره. درهر سلام و علیک با کارمندان فرودگاه حس میکردی به آغوش کسی برگشته ای که سالها منتظرت بوده. بسیار صمیمی وبسیار مهربان برخورد میکردند. ماموری پرسید دانشجو هستی؟ گفتم بلی، با احترام بسیار بمن گفتند بفرمایید و مامور گمرک و پلیس چمدان بزرگ آهنی من راکه پراز کتاب بود اصلا باز نکردند. تاکسی گرفته و به خانه رفتم، با دیدن پدرومادروخواهران و برادران سرشارازعشق و محبت شدم. به زودی بادوستان و همکاران سابق دانشگاه تهران تماس برقرار کردم واز دنیای آن روزها بیشتر مطلع شدم ، یعنی ایران آن روزها را درخیابان بی نظیر تجربه کردم. دنیایی بود از تحرک، امید، دوستی، عشق به سازندگی. برخوردها آنقدرصمیمی بود که هرگز فراموش شدنی نیست. مهم نبود انسانها یکدیگر را بشناسند، همه به هم برخورد صمیمی و آشناداشتند. روزوشب نداشت همه بهم کمک می کردند وبا آغوش باز و صبر و حوصله به یکدیگر گوش می دادند. خیابانهای اطراف دانشگاه در شش ماه اول خواب نداشت. مردم در جمع های مختلف مشغول بحث و گفتگو بودند و بسیار باز و صمیمی.

بازگشت به دانشگاه

من قبل از رفتن به امریکا در دانشگاه تهران و دردانشکده بهداشت مشغول به کار تحقیق و یک ترم هم درسال به تدریس درآزمایشگاه بودم. قرار براین بود که پس از پنج سال کاردردانشگاه ازامکان بورس تحصیلی برای دوره دکترا برخوردارشوم مانند سایر مربی ها. ولی مرا که موقعیت خوب عملی در آن زمان بدست آورده بودم به دلیل اختصاص بورس تحصیلی به زن رییس دانشکده که حایزشرایط نبود از گرفتن بورس محروم کردند و خواهان آن شدند که یک سال صبرکنم و سال بعد بروم. اما من که پذیرش دانشگاهی ام را ازیک دانشگاه بسیارخوب گرفته بودم حاضر به قبول این شرط نشدم وبا اعتراض دانشگاه را ترک کردم و به امریکارفتم. رییس گروه برایم درخواست سه سال مرخصی بدون حقوق کرد. پس از این سه سال به دلیل فعالیت سیاسی از دانشگاه اخراج شده بودم. پس از ورود به ایران به دانشکده بهداشت مراجعه کردم ، آنها بافرستادن نامه ای به کارگزینی دانشگاه بلافاصله حکم استادیاری مرا صادرکردند، هرچندکه من درخواست دانشیاری کرده بودم وحایز شرایط نیز بودم. با بازگشت به دانشگاه بلافاصله با سازمان ملی دانشگاهیان همکاری ام راشروع کردم و دردانشکده بهداشت سخت مشغول برنامه ریزی برای بازگشایی دانشگاه شدم.

درضمن بگویم که فضای دانشگاه تهران درروزهای انقلاب بی نظیربود، حتما بسیاری از شما آن راتجربه کرده اید. برای من که سالها درآن درس خوانده وکارکرده بودم این روابط واین فضا بی نظیربود. همه جا بحث و گفتگوی پرحرارت در مورد مسایل سیاسی ایران وجهان در گروههای کوچک وبزرگ برقراربود. دانشکده فنی تبدیل به ستاد چریکهای فداییان خلق شده بود، درمقابل آنها درطرف دیگر دانشگاه مجاهدین ستاد زده بودند. من پس ازساعتها کاردردانشکده بهداشت وارد صحن دانشگاه میشدم و به همه جا سرمی زدم که بدانم بحث ها درچه مواردی است. جلو دانشگاه بساط های کتاب فروشی را نگاه میکردم ودرجستجوی آشنا شدن باسالهای غیبت از ایران بودم. به مجلات، روزنامه و روزنامه فروشی ها سر می زدم و هر روز با تعداد زیادی از روزنامه ومجله جدید روبرو می شدم وبرخی از آنها رامی خریدم. درچنین فضایی گاه خبرهای نگران کننده ازحمله به زنان بی حجاب درروزنامه ها دیده میشد ولی آنرا جدی نمی گرفتم و به آنها می خندیدم. برخی ازگروه های شکل گرفته زنان برای روز هشت مارس (17 اسفند) برنامه سخنرانی درچند سالن دانشگاه تهران گذاشته بودند. چند روز قبل از 8 مارس به سخنرانی هما ناطق در سالن ورزشی دانشگاه تهران رفتم. جمعیت عظیمی شرکت کرده بود.

روز 8 مارس صبح زود ساعت هفت ونیم درراه به دانشگاه درنزدیکی سه راه تخت جمشید (نزدیک دانشگاه تهران ) تعداد زیادی دختر دانش آموز را دیدم که به طرف دانشگاه تهران در حرکت هستند. توقف کردم وازآنها پرسیدم کجا میروید؟ گفتند به دانشگاه برای اعتراض به آیت الله خمینی. من که شب قبل اخبار را نشنیده بودم تعجب کردم، مگر چه شده؟ گفتند خمینی گفته زنها باید با حجاب به سر کار بروند. پس از ورود به دانشگاه متوجه شدم که تعداد زیادی زن در آنجا حضور یافته اند.من نیز به دانشکده رفتم و پس از مدت کوتاهی به همکارانم گفتم که برای من مهم است و امروز نمی توانم کار کنم. روز زن است و برای ما تعطیل! به جمعیت پیوستم.

در نوشته دیگری به مناسبت 8 مارس، وقایع آن روزها را آنچنان که مشاهده کرده ام خواهم آورد. هرچند بطور مختصر در دو نوشته در سالهای 1994 و 1999 به آن روز اشاره کرده ام ( کنفرانس بنیاد پژوهش های زنان ایران ، لس آنجلس 1994 و کنفرانس دهم بنیاد در مونترال کانادا در سال 1999).

کرونولوژی زیر ازروزنامه های کیهان و اطلاعات تهیه شده که گویای برخی وقایع دوران انقلاب است. متاسفانه روزنامه آیندگان ومجلات تهران مصورو..... در دسترس نبودند.

* * * *

کرونولوژی کوتاهی از روزهای انقلاب 1979 * 28/9/1357- تحصن استادان دانشگاههای تهران. سازمانده آن عمدتا سازمان ملی دانشگاهیان بود که شامل استادان چپ، دمکرات و ملی ها میشد!

23/10/1357- استادان سازمان ملی دانشگاهیان روز 25/10/1357 را پایان تحصن اعلام کردند وازهمگی اقشار مردم دعوت شد که در دانشگاه برای بازگشایی حضور یابند. دانشگاهیان هفته همبستگی با مبارزات مردم را اعلام نموده و هر روز بحث در مورد مسایل مختلف از جمله زندانیان سیاسی، آزادی مطبوعات، آزادی بیان و .... بود.

20/10/1357- کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در جلو خانه خواهر شاه در بورلی هیلز کالیفرنیا تظاهرات کردند.

20/10/1357- خواهر و مادر شاه به خانه سفیر سابق امریکا در انگلستان در پام اسپرینگ نقل مکان کردند.( اطلاعات پنجشنبه 21/10/1357)

26/10/1357- شاه رفت (اطلاعات سه شنبه 26/10/1357ٌ ص 1).

27/10/1357- مجسمه رضا شاه در میدان 24 اسفند پایین کشیده شد. مجسمه شاه در دانشگاه های ملی و صنعتی پایین کشیده شد.

27/10/1357- دانشگاهیان دانشگاه آزاد، تهدید زنان بی چادر را محکوم کردند.

26/10/1357- آیت الله منتظری که برای دیدن آیت الله خمینی به پاریس رفته بود دیروز از مرز خسروی وارد قصر شیرین شد و مورد استقبال قرار گرفت. منتظزی در مسجد جامع بوچانی در قصر شیرین برای مردم سخنرانی کرد و پیام امام خمینی را در مورد همکاری با برادران ارتشی قرائت نمودند. (اطلاعات 26/10/57 ص 6).

27/10/1357- مجسمه میدان بهارستان پائین کشیده شد( کیهان ص 6).

17/10/1357- کابینه بختیار معرفی شد( اطلاعات 17/10/57 ص 3).

17/10/1357- تعاونی های اسلامی کالای ارزان به مردم می فروشند. در این مدت مردم خیرخواه در تهران 25 تعاونی تاسیس کرده اند وبه مردم کالای ارزان می فروشند.( اطلاعات 17/10/57 ص 6).

28/10/1357 - گفتگو با آیت الله منتظری ٌانقلاب ایران تنها جنبه مذهبی دارد. در اسلام مسائل سیاسی و اجتماعی جدا نیست.ً تاکید از من -( کیهان 28/10/57 ص 3)

12/11/1357- امام خمینی وارد ایران می شود.(اطلاعات 12/11/57ص1) خمینی دو هفته پس از رفتن شاه وارد ایران شد!

* وقایع و اتفاقات مربوط به زنان در این نوشته نیامده است.

 

http://iran-women-solidarity.net/spip.php?page=print&id_article=739

 

 


__._,_.___
This is a non-political list.
.

__,_._,___

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ