کتاب های فارسی - آرشیو این وبلاگ در پایین صفحه قرار دارد

stat code

stat code

۱۳۸۸ آذر ۹, دوشنبه

[farsibooks] درد همه مردم ایران

 


https://newsecul.ipower.com/2009/11/28.Saturday/112809-Anti-War-Re-Dard-e-Ahl-e-Zemme.htm 






درد اهل ذمه، درد همه مردم ایران است

 

 

نگارش آنتـــی وار

Antiwar.a@gmail.com

 

 

كتاب «درد اهل ذمه، نگرشی بر زندگی اجتماعی اقلیت های مذهبی در اواخر عصر صفوی» نوشتهء یوسف شریفی به تازگی منتشر شده است. همانطور كه در عنوان كتاب نیز قابل رویت می باشد، نگرش و تحلیلی است بر زندگی و اوضاع و احوال اجتماعی اقلیت های مذهبی در اواخر عصر صفوی. این كتاب كه شاید در نوع خود بی نظیر باشد، از آن حیث مورد توجه است كه تا بحال نویسندگان و پژوهشگران ایرانی كمتر در این حوزه و بررسی مشكلات اقلیت های مذهبی قلم فرسائی كرده اند. همچنین تهمت هائی كه مخصوصا پیرامون آئین بابی و بهائی وجود دارد، حتی اندیشمندان و روشنفكران ایرانی را نیز گمراه كرده، تا بدانجا كه صحبت از این آئین های ایرانی بعنوان تابو درآمده است. در این میان اگر كسی هم دفاعی كند بقول خانم امیری او را میزنند.1

در فصل نهم این كتاب، نویسنده مختصر و كوتاه از ظلمهائی كه بر پیروان دیانت بابی رفته است سخن می گوید. در واقع قصد بنده دراینجا نقد وتحلیل كتاب نیست. اما باخواندن این فصل از كتاب، وبا توجه به تاریخ نه چندان دوری كه در آن عده ای، یهودی ستیزی را اشاعه و ترویج میدادند و همچنین جریانات حال حاضر ایران كه حتی از دستشوئی بعنوان ابزار شكنجه استفاده می شود، مرا بر آن داشت كه ریشه های این "انسان ستیزی" را اندكی مورد كنكاش قرار دهم. برای اینكار ابتدا باید به عقب برگردیم.

اگر با شنیدن كلمه "بابی كشی" بیاد سروته یك كرباس جمالزاده و كشتار بیرحمانه بابیان می افتیم. با شنیدن كلمه "یهودی ستیزی"، بیاد جنگ جهانی دوم، كوره های انسان سوزی، اتاق های گاز، هیتلر، نازیسم آلمان، فاشیست ایتالیا، فالانژهای اسپانیا و ... می افتیم. اما چیزی كه در همه فاشیست ها مشترك است، دشمنی شان با اندیشه ها وگرایش های لیبرالی وچپ گرایانه است، آنان در هیبتی تهدید كننده، تجاوزگر، سركوب كننده، و شدیدا محافظه كار ظاهر می شوند.

نقطه ثقل تمام اعتقادات فاشیستی عدم التزام آنان به دموكراسی و نژادپرستی است. موسكا و پارتو دو جامعه شناس ایتالیایی بودند كه به نحوی ازمد افتاده ازنظریهء عدم دخالت دولت طرفداری میكردند. آنان همچنین معتقد بودند كه دموكراسی یك رویاست و بر برتری نخبگان در جامعه تاكید میكردند. هیتلر در كتاب "نبردمن" می گوید: رد شدن شتراز سوراخ یك سوزن محتمل تر ازپیدا كردن و كشف یك مرد بزرگ ازطریق انتخابات است. كه بیشتر شبیه شوخی ای نه چندان خنده دار با یكی ازبیانات حضرت مسیح در انجیل است. سیاستهای نژادپرستی مبتنی بر تئوری اصلاح نژادی بود. البته اصلاح نژادی یك برداشت غلط وخطرناك از نظریهء "انتخاب طبیعی" داروین است. اصلاح نژاد در سال 1883بوسیله دانشمند انگلیسی فرانسیس گالتون ابداع شد.

شاید ارتباط بین موضوع یهودیان و نازیسم آلمان، بابیان ایرانی و آخوندهای شیعه، غیرمنطقی باشداما با دقت در این موضوع كه فاشیست ها انگیزه های افراطی ناسیونالیستی داشته اند، و آخوندهای شیعه در آن زمان والبته این زمان، به متحد كردن جهان اسلام و در واقع امت اسلامی توجه خاص می كرده اند،‌ بتوان رد پای ناسیونالیسم افراطی فاشیست ها در جمع كردن متعصبانه امت اسلامی بدور یك هسته مركزی دید. با این دید بابی ها وپس از آن بهائی ها، مانع بزرگی در راه این اتحاد هستند ومستحق مرگ می باشند.

با وجود اینكه حزب فاشیست ایتالیا در ابتدا ضدسامی نبود، وتعدادی ازیهودیانی كه در داخل ارتش، بخشهای مالی و صنعتی كشوركار میكردند درآغاز فاشیست های دو آتشه بودند، اما ازآنجا كه یهودیان ثروتمندانی قدرتمند بودند، از نظر فاشیست ها ونازیها بصورت بلشویك های توطئه چین در آمدند. نتیجه منطقی این كار كوره های آدم سوزی بود. جمالزاده مشابه آن صحنه را در ایران اینچنین روایت میكند: «...در آن اثنا شخصی پیت نفتی به دست وکاسه حلبی دسته داری به دست دیگر فرا رسید. در یک چشم به هم زدن آتش از سر وبدن آن دو نفر به طرف آسمان بلند شد. مردم رجاله محض صواب هرکدام از آن نفت کاسه ای به صد دینار خریده به سر و صورت آن ها می پاشیدند...»

در بیشتر جوامع دنیا، "دیگری" یك نقش منفی جدی بازی میكند. تا بدانجا كه اگر آن دیگری نباشد حكومت حاكمان غیر ممكن است. "دیگری" میتواند یك پروتستان باشد، یك هندو، بابی یا یك بهائی، حتی می تواند یك درویش ساده باشد. دیگری طبق تعریف متفاوت است و پست تر. از نظر فاشیست های اروپا، یهودیان تجسم دیگری و غیر بودند. در ایران نیز، بابیان و بهائیان ازنظر آخوندهای شیعه همان نقش دیگران را بازی میكردند. جالب توجه آنكه اكثر بابیان اولیه ازمیان همان طبقه علمای دینی شیعه و یا ازصاحب منصبان و اشخاص بانفوذ و دارای احترام بودند.

در این كتاب آمده است: «...بعد از قتل امام جمعه قزوین در سال 1260 قمری و متهم كردن بابیان، در تاریخ 18 شوال سال 1268 قمری سوقصد نا فرجامی به جان ناصرالدین شاه انجام می گیرد، بابیان را مسئول می دانند، قتل عام بابیان رسمیت می یابد و علمای شیعه کشتار آنان را روا می دانند وفتوا به قتل آنان می دهند. بابی کشی به صورت رسمی شروع می شود، و کشتار وحشتناکی از بابیان به زشت ترین طرزی انجام می گیرد. علما ازشاه چنین میخواهند:

... این هنگام علمای بلد و چاکران درگاه از حضرت شاهنشاه خواستار شدند که هر کس، این مردم مرتد را که مخرب دین سید انام و قاصد جان شاهنشاه اسلام اند به دست خویش سربرگیرد، او را ثواب جهاد اکبر باشد. بهتر آن است که شاهنشاه داد خواه هر یک از ایشان را به دست طایفه از مردم بسپارد تا عرضه هلاک و دمار سازند و در این ثواب انباز [شریک] باشند...»

این خواهش و این دسیسه چینی برای كشتار بابیان بی شباهت به كنفرانس وانسی كه در سال 1942 در نزدیكی برلین تشكیل وهدف آن "برطرف كردن مشكل یهودیان برای همیشه" بود نیست. كشت وكشتار بابیان ایران، در میان مردمی كه اطلاع چندانی از عقاید آنان نداشتند وتنها با تحریك علما و برای كسب ثواب این كار را میكردند نیز بی شباهت به ماجرای یهودیان ژاپن نیست!! در واقع حتی در ژاپن كه یهودیان ناشناخته بودند، رژیم یك "توطئهء یهودی، فراماسونی، بلشویكی" كشف كرد تا بتواند حمله اش رابه چین توجیه كند. به كلمه فراماسونی توجه كنید، تهمتی كه امروزه بهائیان بسیار در معرض آن هستند.

اما این دگرآزاری، تنها مختص طبقه روحانی و یا عامهء بی سواد نبود. در این كتاب چنین می خوانیم: «... دردناک ترین بخش این قتل عام، آن است که شاگردان و معلمان و افراد مدرسه دارالفنون را هم در این قتل عام شرکت دادند و میرزا نبی دماوندی را آنان به قتل رساندند. "میرزا نبی دماوندی را، اهالی مدرسه دارالفنون به شمشیر وسرنیزه کارش را ساختند". در کتاب ناسخ التواریخ هم به شرکت افراد دارالفنون در این قتل ها اشاره شده است. "میرزا نبی دماوندی را به مدرسه دارالفنون فرستادند تا معلم و متعلم فراهم شده او را پاره پاره کردند." در کتاب حقایق الاخبار ناصری هم به مورد شرکت افراد مدرسه دارالفنون در این قتل ها اشاره شده است "میرزا نبی دماوندی را معلمان و متعلمان مدرسه دارالفنون، به قتل رساندند".»

این مسئله دردناك متاسفانه در آلمان هم دیده شد،‌ وقتی كه واگنر، آهنگسازآلمانی كه از پیروان گوبینو و از ضدسامی های سرسخت بود، با همراهی دیگر روشنفكران آن زمان توانستند مبارزه با یهودیان و ضدسامی گری را، حداقل در سطح بالای فرهنگی مقبول و قابل احترام كنند.

دریفوس كه تنها عضو یهودی ستاد ارتش فرانسه ومتهم به جاسوسی برای آلمان شده بود، به مدت 12 سال فرانسه را صحنه تاخت و تاز و رویارویی بین هواداران ومخالفان خود كرده بود، و حتی با تبرئه وی نیز بهانه مخالفان برای مخالفت با یهودیان هنوز پابرجا بود.‌ بهائیان ایران نیز كه همواره در مضان اتهام جاسوسی برای دول بیگانه بوده اند. اما دریغ وافسوس كه هیچگاه این اتهامات ثابت نشده وهیچگاه كسی در این دوران از این واضح تر در حمایت از بهائیان ایرانی و بیگناهی آنان چنین شجاعانه فریاد بر نیاورد كه:

«..آقایان!در تمامی این 30 سال که بسیاری از هموطنان بهایی ما را به اتهام مزدوری و جاسوسی و براندازی گرفته اید، ‏در کدام مورد سندی محکمه پسند روی میزگذاشته اید؟‎ ‎آن هم درست در حالی که ما به عنوان مردمان ایران، هر روزه ‏هزاران سند از شما پیش رو داریم که نشان دهنده انحراف کامل تان از مصالح میهن ماست...»2

عبدالبهاء، پسر بهاءالله پیامبر بهائیان واقعه ای تاریخی را چنین تعریف میكند:

«... در زمانیکه علما و فضلا و سروران و تجار و کسبه طهران بلکه عموم از مهتر و کهتر بسفارت انگلیز[انگلستان] پناه بردند و بنای شکایت و عربده فرمودند که ما مظلومیم . شاهزاده شعاع السلطنه پسر شاه در مجلس فریاد برآورد که این علما و اکابر شیعیان همیشه می گفتند که بهائیان بدخواه دولتند و مفسد ملت انصاف دهید شصت سال است که معرض تیغ بلایند و هدف تیر جفا هزاران نفوس کشته شد و صد هزار خانمان ویران گردید حتی طفلان اسیر شدند و نسوان دستگیر اموال تالان شد و طفل صغیری در امان نماند با وجود این یک بهائی بدولت اجنبی پناه نیاورد و این شیعیان با وجود آنکه دائماً از دولت لطف و عنایت دیدند بدون ادنی سببی پناه بدولت اجنبی بردند و دولت و ملت را رسوا کردند...»

در تاریخ ایران كم نیستند اتفاقاتی كه در آن روحانیون شیعه گاه به سفارت روسیه و گاه به سفارت انگلیس پناه برده باشند. حال آنكه همین علما بهائیان را متهم به جاسوسی می كنند. وضع و حال جامعه امروز ایران نیز همین گونه است. نمیخواهم اصطلاح ویا بهتر بگویم برچسب فاشیست را بكار ببرم، اما پرده ها خیلی زود برافتاده، بازجوی دیروز، كه خود آمریكائی های گروگان گرفته شده را بازجویی میكرد، امروز باید بازجویی شود.

این اتفاق مرا بیاد پاك سازی پیراهن قهوه ایها درعملیاتی موسوم به "شب چاقوهای بلند" می اندازد. شبه نظامین حزب نازی كه در ابتدا به پیراهن قهواه ایها یا اس آ معروف بودند با تغییر نگرش حزب پاكسازی شدند. سردسته اس آ ها ارنست روهم همجنس باز بود. این خود بهانه اخلاقی خوبی را به دست نازیها داد تا وی را بكشند. بعد ازاین بود كه اس اس بصورت یك سازمان مخفوف به فرمانده ای هیملر آغازبكار كرد.

اما اكنون باید منتظر چه چیزی باشیم؟ حتك حرمت قبرستانهای بهائی، تجاوز به نوامیس مردم، كشته شدن عده ای از مردم در جلوی چشمان هزاران شاهد و این اواخر هم كه یورش به منازل بهائیان در مشهد و ساری، آیا باید منتظر ظهور اس اسی جدید در ایران باشیم؟

دراینجا باید به موردی اشاره كنم، كه تفاوت عجیب آن با بهائی ستیزی انكار ناشدنی است. در سال 1903 سندسازی ای رخ داد تا به آن وسیله تمام یهودیان را به تدارك در توطئه ای جهانی متهم كند. این طرح با نام "پروتكل های سران صهیون" به وسیله عوامل روسی پلیس مخفی تزار در پاریس طراحی شد. هنری فورد صاحب كارخانه اتومبیل سازی واز تحسین كنندگان هیتلر، این پروتكل را در روزنامه اش، دیربورن، منتشر كرد. به رغم اینكه بارها جعلی بودن و فریب آمیز بودن این پروتكلها آشكار شده باز هم بعنوان یك سند حقیقی در نظرگرفته شد وبارها چاپ شد. شباهت این سند با خاطرات جعلی و موهن كینیاز دالغوركی، كه سالها دلیل اصلی بهائی ستیزان در جدال با بهائیان بود، انكار ناپذیر است. این خاطرات جعلی، كه بارها و بارها توسط بسیاری از تاریخدانان برجسته و پژوهشگران معاصر از جمله كسروی، رد شده است، هم اكنون نیز گاها از طرف بهائی ستیزان مورد استفاده و استناد قرار می گیرد.جالبتر آنكه در هر دوی این سند سازی های ردپای روسیه مشاهده می شود.

اما اكنون جامعه ایرانی، به اتحاد نیاز دارد. روشنفكران ایرانی اكنون باید از درد مردم ایران بگویند وبه درد تمام مردم ایران توجه نشان بدهند. خانم نوشابه امیری این مهم را چه زیبا بیان میكند:

«...ما دیروز ندیدیم که بهاییان ایران به اسارت گرفتند و بر گردشان دایره ای کشیدند به اندازه نفس کشیدن؛امروز اما می بینیم دایره ای را که به گرد اهل تسنن می کشند. دایره ای که فردا به دور شیعیانی کشیده خواهد شد که امام اول و آخرشان، همانی نیست که آقایان می گویند....»3

حقیقت این است كه، درد یهودیان در آن زمان تنها درد آنان نبود، درد تمام بشریت بود. بشریتی كه چشمان خود را بسته بود، اما واقعه والكری نشان داد كه چشمان بازی هم وجود دارند. والكری هزینه های زیادی در بر داشت. بشریت در مرحله ای حساس قراردارد كه نمیتواند هزینه های گزافی را بپردازد، در عوض با توجه به رخ دادهای گذشته و گرفتن درس عبرت از آنها نمی توانیم و نباید نسبت به هموطنانمان بی تفاوت باشیم، شاید كه مشكل آنان روزی مشكل ما باشد...

 

منابع

1- "این روزها، دفاع از هموطنان بهایی ما، بهانه دیگری شده است برای «زدن» شیرین عبادی"-http://www.roozonline.com/archives/2008/08/post_8677.php

2- http://www.roozonline.com/archives/2008/08/post_8677.php

3-http://www.roozonline.com/persian/archive/opinion//article/2009/november/17//-6ad9964511.html

__._,_.___
This is a non-political list.
.

__,_._,___

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ