کتاب های فارسی - آرشیو این وبلاگ در پایین صفحه قرار دارد

stat code

stat code

۱۳۸۸ آذر ۷, شنبه

[farsibooks] بسيج امروز

بسيج امروز، تداوم همان بسيج ديروز است!

 

نقدي بر بيانيه شماره 15 ميرحسين موسوي

 

 

 

آخرين اظهارنظر  نامزد اقليت انتخابات دهم رياست جمهوري (که هنوز هم حاضر نيست به راي ملت تمکين کند) در قالب بيانيه شماره 15 صادر گرديده که حاوي مطالب قابل تاملي است. اين نوشته مانند اغلب بيانيه هاي موسوي معجوني از تعابير صواب و ناصواب و نتايج منطقي و غير منطقي است که به کلاف سردرگمي شباهت دارد که ذهن مخاطب را هدف قرار داده است. مخاطبي که اگر توان تجزيه و تحليل صحيح را نداشته باشد، شايد نتواند از پس فهم مقصود و منظور نويسنده بيانيه  برآيد و با يکي از شبهات متعدد آن تسليم گردد. لذاست که تجزيه و تحليل اين بيانيه ضروري به نظر مي‌رسد.

بيانيه منسوب به موسوي با طرح اين سوال که "بسيج چه بود و چه هست و چه بايد باشد؟" آغاز مي شود  و در ابتداي تلاش دارد تا در پاسخ به بخش اول سوال، خود را از مدافعين سرسخت عملکرد بسيج در دروان دفاع مقدس معرفي نمايد، بسيجي که به تعبير وي نه با "بودجه‌هاي کلان و سلاح‌هاي گران" بلکه با " نيت‌هايي پاک و عميق" توانست حماسه‌هاي بزرگ تاريخ ملت را در برابر متجاوزين بعثي بيافريند، حقيقتي که از بسيج اسطوره‌اي به ياد ماندني در تاريخ ايران زمين ساخته است.

در ادامه بسيج به "ماشيني سرکوبگري" تشبيه گرديده که  "براي زدن و گرفتن و آزار و حتي قتل انسان‌هايي که تنها جرمشان دعوت به دادگري است؟!" آماده شده است! حمايت از دورغگويان، تبديل شدن به ابزاري براي قدرت حاکمان، کوفتن بر سر مردم، جيره‌خوار دولت، تنزل تا حد يک حزب سياسي، مخالفت با مفاهيمي چون آزادي، حقوق بشر، حقوق زنان و ... ديگر اتهاماتي است که در اين سياهه منسوب به موسوي براي بسيج امروز فهرست گرديده است!

در بررسي اين بيانيه که مملو از توهين و افترا به بسيج و بسيجيان است و از نفرت و کينه موسوي نسبت به بسيج حکايت دارد، بايد بدنبال "علت" گشت نه "دليل". نکات زير زواياي مختلف اين بيانيه را مورد آشکار مي سازد:

1- تعريف و تمجيد از پيشينه بسيج، مقدمه‌اي براي حمله و محاکمه بسيج امروز است. در حقيقت اين تعريف و تمجيد از گذشته بسيج مصداق عبارت "کلمه حق يراد به الباطل" است که گوينده با اذعان به حقايقي غيرقابل انکار قصد دارد تا اهداف باطل خود را دنبال نمايد و گرنه معلوم نيست آنروز نيز بسيج نزد اين افراد و گروههاي سياسي وابسته به آنها از چه جايگاه و رتبه اي برخوردار بوده است!

2- واقعيت آن است که اين بسيج نيست که تغيير رويکرد داده، بلکه اين برخي شخصيتها و گروههاي سياسي هستند که تغيير رويه داده‌اند. اين جريانها روزگاري خود را حامي سرسخت آرمانهاي امام و پيرو ولايت مطلقه فقيه مي‌دانستند و مخالفين خود را مصاديق اسلام آمريکايي معرفي مي‌کردند، اما امروز در اثر دنياگرايي و انحطاط فکري که نمونه‌هاي آن در تاريخ اسلام فراوان است، از آرمانهاي انقلاب و امام دور شده و در تبعيت از رهبر نظام اسلامي دچار مشکل شده‌اند. لذاست که امروز منتقد بسيجي گشته‌اند که خود را داعيه دار آرمانهاي انقلاب و مدافع حريم ولايت مي‌داند.

3- بسيج نيز مانند تمامي اقشار و گروههاي اجتماعي اين جامعه مصون از خطا نيست و با وضعيت ايده‌آل فاصله دارد،  لذاست که همواره مي‌تواند مورد نقد قرار گيرد، همانطور که ديگر اقشار جامعه چون دانشجويان، دانش آموزان، معلمان، مهندسان، روحانيون، اساتيد، هنرمندان، ورزشکاران، کارگران و کارمندان و کسبه و ... نيز در جايگاه نقد داراي نقاط ضعف و قوتي هستند که بايد مورد توجه واقع شود. اما مساله آن است که نقد وارد بر بسيج توسط جريانهاي منحرف سياسي دقيقا نقاط قوت بسيج را نشانه رفته است!

اعتراض آنها نه به خاطر آن است که چرا بسيج نتوانسته بطور کامل جنبش نرم افزاري را در کشور راه اندازي و هدايت نمايد؟! يا اينکه چرا بسيج در عرصه سازندگي و توسعه کشور حضور حداکثري ندارد؟! بلکه از آن روست که بسيجيان مهمترين اقشار و گروه پيشرو در جامعه بودند که با بصيرت کامل "سناريوي کودتاي مخملين" را شناسايي و بر ملا کرده و با تمام توان آن را مهار و منهدم کرده‌اند!

نقطه ضعف بسيج از منظر آقايون آن است که اين مجموعه تمام قد، گوش به فرمان حکيم فرزانه و رهبر معظم انقلاب اسلامي است و از گروههاي سياسي‌‌اي که منافع حزبي خود را بر منافع ملي ترجيح مي‌دهند حرف شنوي ندارد، و در نتيجه قابل نفوذ نبوده و نمي‌توان قدرت آنها را مصادره به مطلوب نمود. لذاست که چنين برآشفته‌اند و پنجه بر صورت بسيج مي‌اندازند! و به همين خاطر است که بسيجي را " دستگاهي بي‌نيت که بفرموده چشمانش را مي‌بندد" مي‌نامند. آري آنها نيز بسيج را گوش به فرمان مي‌خواهند، اما نه گوش به فرمان رهبري بلکه گوش به فرمان حزب و گروه خود! همانطور که در اين سالها تلاش کرده‌اند ديگر  اقشار جامعه از جمله دانشجويان و معلمان و ... را گوش به فرمان خود نمايد! غافل از اينکه بسيج تنها گوش به فرمان رهبر نظام اسلامي است و به اين تبعيت که مبتني بر آموزه‌هاي قرآني شکل گرفته است افتخار مي‌کند.

4- بسيجي‌ خوب از نگاه ايشان "بسيجي‌ بي‌بصيرت" است! بسيجي‌اي که نتواند مرزهاي سياسي و حق و باطل را تشخيص دهد و در گرد و غبار برآمده از فتنه‌هاي سياسي، جبهه خودي را گم کند و در صف دشمن قرار گيرد و احزاب و گروههاي سياسي قدرت طلب بتواند راي او را به نفع خود مصادره نمايند!

بسيجي خوب، "بسيجي مرده" است، بسيجي‌اي  که در زمان فتنه و فعاليت خط نفاق در داخل مرزها، منفعلانه تنها نظاره‌گر بايستد و حاضر نشود پرده از چهره تزوير و نفاق برافکند و در نگاهي تقليل‌گرايانه، اقدام دشمن براي براندازي نظام را رقابت دو جناح در درون نظام تحليل کند!

بسيجي خوب، بسيجي غير سياسي است که تنها در زمان جنگ نظامي با دشمن مي‌تواند مفيد باشد وگرنه با پايان جنگ، سياست و اداره کشور را بايد به دست سياسيون عافيت طلب و احزاب اپورتونيست سپرد! به عبارتي بهتر "جان دادن از شما، حکومت کردن از ما"!؟

بسيجي خوب بسيجي است که هيچگاه از خود نپرسد که چگونه کساني که خود را منسوب به خط امام(ره) مي‌دانند، امروز در ائتلافي آشکار در کنار گروهکهاي مطرود حضرت امام(ره) همچون نهضت آزادي، سلطنت طلبان، گروهک منافقين و ... قرار گرفته‌اند!؟ و برايش اين ابهام مطرح نگردد که چگونه سروش و گوگوش و رجوي و موسوي و پهلوي و کروبي و  گنجي و خاتمي و مهاجراني و منتظري و ... همگي دست به دست هم جنبش سبز را شکل داده اند!؟

در يک کلمه؛ بسيجي خوب، بسيجي است که در انتخابات دهم رياست جمهوري به موسوي و کروبي راي داده باشد!؟

5- موسوي در بخشي از نوشته خود بسيج را متهم به سرکوبگري ملت مي‌کند  و اينکه تلاش دارد تا مردم را مرعوب نمايد. البته معلوم است که منظور وي ايستادگي بسيجيان در برابر محدود اراذل و اوباشي است که در حمايت  از موسوي و کروبي خيابانهاي تهران را به آشوب کشاندند. و لذاست که سران فتنه سبز مديون‌شان بوده و در عوض آنها را "مردم" معرفي مي‌کنند! و گرنه کيست که نداند بسيج و نيروهاي حزب الله مصاديق "اشداء علي الکفار رحماء بينهم" هستند و حاضرند جان خود را براي ملت مسلمان خويش فدا کنند. بسيجي ملت را مرعوب نمي‌خواهد! بسيجي خود پمپاژ کننده روح غيرت و شجاعت در جامعه است. بسيجي پيام‌آور عزت و اقتدار ملت است. بسيجي خود زاده دامان ملتي غيور و شجاع است و  ملت مرعوب نخواهد توانست بسيجي پرور باشد.

البته بسيجي در برابر دشمنان آسايش جسمي و روحي مردم ايستاده است و در اين سالها همواره اراذل و اوباش، بدحجاب‌ها، دو گروهي بودند که تاب ديدن بسيجيان را نداشتند، چرا که آنها خيابانهاي شهر را جولانگاه خود براي ترويج فرهنگ اباحي گري مي‌خواسته‌اند، اما "مردم" ناميدن اين گروهها توسط موسوي اظهارنظري است که براي آن دليل منطقي نمي‌توان يافت.

6- در بخش ديگري از بيانيه، موسوي نسل جديدي بسيجي را نسبت به قرار گرفتن در بوته تاريک‌ترين شبهه‌ها و فتنه‌ها هشدار مي‌دهد، نکته مهمي که همه ملت ايران از احزاب و گروههاي سياسي تا بسيج و بسيجيان و عوام و خواص جامعه را در بر مي‌گيرد. اما توجه آقاي موسوي را بايد به اين نکته جلب نمود که طبق آموزه هاي اسلامي و رهنمودهاي حضرت امام(ره)، قابل اطمينان‌ترين راه در گذر از فتنه ها توجه به رهنمودهاي رهبري جامعه اسلامي و تبعيت از دستورات ولي فقيه زمان است. در اين مسير بسيج و بسيجيان درخشان ترين کارنامه را در سه دهه عمر با برکت خود به جاي گذاشته‌اند و در فتنه اخير نيز چنين عمل کرده‌اند. اتفاقا اين احزاب و گروههاي سياسي بودند که در اين زمينه دچار فراز و نشيبهايي شده‌اند که اذهان مردم آن را فراموش نکرده است. خوب است آقاي موسوي به عملکرد خود و سياسيون اطراف خود بنگرد تا متوجه گردد چگونه در گذر از فتنه‌ها به دليل عدم توجه به رهنمودهاي رهبري معظم انقلاب اسلامي در گل مانده‌اند!

7- ادعاي گزاف ديگر موسوي نفرت بسيجيان از مفاهيمي چون "آزادي، حقوق بشر، حقوق زنان، حقوق اقليت‌ها" است. معلوم نيست اين ادعاي موسوي ديگر از کجا ساخته و پرداخته شده و مبتني بر کدام کلام و سخن بسيجيان مطرح شده است. بسيج خود مولود انقلاب اسلامي است که داعيه‌دار آزادي و عدالت بوده و اقامه حکومت اسلامي را نيز براي احقاق حقوق اسلامي همه افراد جامعه مي‌خواهد. لذا اتهام نفرت بسيجيان از اين مفاهيم، اتهام کثيفي و بی‌پایه کساني است که از اين مفاهيم منظور ديگري را اراده می کنند.

آقاي موسوي خود بهتر مي‌داند که در اطراف ايشان کساني وجود دارند که آزادي، حقوق بشر، حقوق زنان، حقوق اقليت‌ها و ... را در ذيل گفتماني متفاوت از گفتمان اسلام و حضرت امام(ره) تفسير مي‌کنند، تفسيري که گاه به تعارض با آموزه‌هاي اوليه اسلام ختم مي‌شود. البته بسيجيان از اين تفسيرهای ضد انساني نفرت دارند و به اين نفرت افتخار مي‌کنند، چرا که اين تفسير از آزادي و حقوق بشر و ... چيزي جز اسارت و بردگي انسان ارمغان نخواهد آورد.

8- سخن آخر اينکه فردي که خود را نخست وزير امام معرفي مي‌کند، با صدور هر بيانيه جديد، بيش از پيش از آرمانهاي حضرت امام(ره) فاصله مي‌گيرد. موسوي امروز گرداب فتنه اي به راه انداخته و خود در آن گرفتار آمده است. صدور بيانيه هاي جديد غرق شدن بيشتر را به همراه دارد. راه نجات وي توجه و عمل به توصيه پير و مرشدمان حضرت امام خميني(ره) است که فرمود "پشتيبان ولايت فقيه باشد تا به اين مملکت آسيبي نرسد"


هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ