پاسخ محمود خلیلی به پرسشهای نشریه آرش بدفهمی های پایه ای محمود خلیلی
با درود وسپاس از شما عزیزان که تلاش دارید گوشههائی از حقایق زندانها را برای خوانندگان عزیزتان و نسل نو جامعه بازگو نمائید.
در ابتدا و قبل از هر چیزی لازم میدانم توضیح دهم که رژیم سرمایهداری جمهوری اسلامی عامل تمامی کشتارها، شکنجهها، سرکوبهای خلقهای ایران ، کارگران، زحمتکشان و اقشار مختلف اجتماعی دانسته وهیچگونه مشروعیتی برای هیچ کدام از جناحین آن قائل نیستم. بحث درباره توابها را نیز بخشی از روشن ساختن همین سیاستهای سرکوبگرانه حکومت کنونی میدانم. س 1- آیا شما گفتگو بین زندانیان سیاسی سابق وتوابین را در خدمت فرهنگ دمکراتیک می دانید یا موجب مخدوش شدن مرزها ؟ آن مرزها کدامند؟ ج – فکر میکنم درباره فرهنگ دمکراسی و دمکراسی فرهنگی بدفهمیهای پايهای وجود دارد. تعریف دمکراسی متاسفانه در بین عناصر جامعه ما مخدوش شده است و نیروهای دیکتاتورزده ایرانی به یک باره همه «دمکراسی خواه» و «دمکراسی طلب» شدهاند. بدون در نظر گرفتن نرمهای خاص سیاسی، اجتماعی و طبقاتی، به قول معروف این بار «از آن طرف بام افتادهاند» و مبلغ فرهنگ دمکراسی طلبیای شدهاند که در قوطی هیچ عطاری پیدا نمیشود. افراط گرائی ایرانی باید درهر زمینه و جائی خودش را نشان دهد. اگر ما حتی چشممان را روی مفهوم دمکراسی از جنبه مارکسیستی آن ببندیم و از منظر بورژوائی به آن نگاه کنیم، میبینیم که چه فاصله زیادی بین دیدگاه بورژوائی نسبت به دمکراسی و تفکری که امروزه دامنگیر بخشی از عناصر جامعه ما است وجود دارد. برای نمونه چگونگی برخورد فرهنگ بورژوائی با «کاپو»ها وعناصری که در خدمت فاشیسم قرار داشتند؛ با آنچه که ما در مورد برخورد با توابها در حال حاضر شاهد هستیم، تفاوتهای جدی دارد. هنوز هم این تفکر در بین این جوامع بورژوائی وجود دارد که با بازماندگان و نوادهها و هواداران فاشیسم به صورتی واقع بینانه چه برخوردی نمایند، اما در بین جامعه تبعیدشده ایرانی چه چیزهائی ملاحظه میکنیم؟ به راستی با این پدیده چگونه برخورد نمودهاند؟ به جز کپی برداری ناقص ازعفو، بخشش، اغماض و ادعای دمکراسی خواهی و دمکراسی طلبی با شکل و شمائلی ظاهری و شعارها تفکر ویژهای مشاهده نمیکنیم؟ شعارهایی با واقعیات فاصله زیادی دارد و هیچ بار علمی ومنطقی ای ندارد. آیا به جز بر سر میز مذاکره نشستن با عناصر وامانده از دو نظام (سلطنتی و جمهوری اسلامی) عمل دیگری انجام دادهاند؟ برای نمونه میتوانیم از شیوه عمل کرد این عناصر در حمایتهای بی حد و مرز آنها نسبت به عوامل رنگارنگ رژیم سرمایهداری ایران با عناوین و اصطلاحات مرسوم مثل اصلاح طلبها وغیره نام برد. از حمایت همه جانبه از خاتمی گرفته تا دفاع از مهرههای رنگارنگی مثل «گنجی»، «حقیقت جو»، «عبدی و حجاریان» تا سر آمد همه آنها «اکبر هاشمی رفسنجانی» تمامی اینها بر پایه دمکراسی خواهی و ایجاد یک اپوزیسیون دروغین از درون حاکمیت و جایگزین نمودن آن به جای اپوزیسیونی که باید وجود عینی و واقعی (با در نظر گرفتن منافع طبقاتی) داشته باشد. درست است و جای تاسف دارد که این اپوزیسیون دچار ناهنجاریهای و سر در گمیهای متعددی است که بخشی از آن به خاطر القائات این حضراتی است که لباس فاخر دمکراسی را برازنده خود میدانند که از نظر من این تعریف وعمل کرد از دمکراسی واقعا" برازنده همین جمع ورشکسته است و بس. اگر بحث بر سر مرزهاست باید ببینیم، مرز بین یک پاسدار (سرباز وظیفه) و یک پاسدار سر سپرده، مرز بین یک زندانی و یک زندانبان، مرز بین یک تواب و یک غیر تواب، مرز بین یک شکنجه گر و یک شکنجه شده، مرز بین یک اعدامی و یک تیر خلاص زن، مرز بین لاجوردی و سعید سلطانپور، مرز بین مردم و رژیم حاکم بر ایران، مرز بین کار و سرمایه کجاست؟ آیا به راستی تمامی اینها را میشود نادیده گرفت و مدعی دمکراسی خواهی شد؟ اگر این چنین است، دیگر اثری از مقاومت و مبارزه نباید باقی بماند. چرا که بعد از کلی هیاهو کسی که ایستادگی کرده و کسی که به خدمت رژیم در آمده، برای حفظ این دمکراسی در یک کفه ترازو قرار میگیرند و با یک عیار سنجیده میشوند. اگر گفتگو نکردن با توابین اهانت به انسانیت محسوب میگردد، ضرب و شتم و تحقیرانسانها در زندان توسط اینان چه نامیده میشود؟ س2- آیا به نظر شما برای برقراری این گفتگو پیش شرطی لازم است؟ اگرآری، این پیش شرط چیست؟ ج – در شرایط کنونی من نیازی به این گفتگو نمیبینم، چرا که به آنان به عنوان بخشی از رژیم نگاه میکنم ولی اگر قرار باشد این گفتگو از طرف سوسیالیستهای شرمگین دامن زده شود، پیش شرط تعیین کردن برای آن کاملا" مضحک میشود بدین صورت که آنها از دیدگاه دمکراسیخواهی وارد عمل میشوند و بعد برای آن نرخ ویژه مشخص میسازند. اگر این حضرات به پای این گفتگو بروند باید تا انتهای مسیر را طی کنند. به راستی از کجا معلوم که بعد از مدتی این توابین نباشند که بخواهند پیش شرط گفتگو تعیین کنند؟ و در پیش شرط خود بگویند «کسی حق ندارد بپرسد که چرا رفقایت را لودادی؟ چرا تک نویسی کردی؟ چرا نگهبانی دادی؟ چرا بازجوئی کردی؟ چرا کابل زدی؟ چرا در جوخه اعدام شرکت داشتی و تیر خلاص زدی؟ و... سر آخر مدعی شوند «مگر آنها که ایستادگی کردند چه تغییری در جامعه پدید آوردند؟ پس ما با زندانیان مقاوم و شکنجه شده هیچ فرقی ندارم و حتی میتوانم به آنها انتقاد کنیم که چرا خودشان را آزار دادند؟» این شروع مشارکت آنها در عرصههای دیگر و طلب کار شدنشان از همه میشود. پس کوتاه آمدن در برابر بخشی از بدنه رژیم، در غلطیدن در ورطه پوچی و بیمحتوائی و تن دادن به خواستهها و امیال کل رژیم است. درست مثل زمان بازجوئی، اگر شخص برای خودش پیش شرط تعیین کند که مثلا" بعد از 100 ضربه این بخش از اطلاعاتم را میدهم، مطمئن باشید در ده ضربه اول تسلیم خواهد شد و به برهای رام در دستان بازجویان تبدیل میشود. بدیهی است در شرایطی دیگر که رژیم جمهوری اسلامی سرنگون شده و روندی آزادیبخش و پیشرو بر مجموع فضای اجتماعی و سیاسی ایران حاکم است، بحث درباره این همه پاسدار، شکنجه گر و همکاران ریز و درشت رژیم و ازجمله توابان ابعاد دیگری میگیرد که نیاز به مقالهای جداگانه دارد.
س3- جمعی بر این عقیده اند که توبه تعدادی از رهبران سازمانهای سیاسی ، تاثیر زیادی در اوج گیری پدیده توبه در میان اعضاء وهواداران این سازمانها داشته است . نظر شما در این مورد چیست ؟ نقش خود فرد را چگونه ارزیادی می کنید؟ ج- به نظرم به نکته ظریفی اشاره نمودید که جا دارد درباره آن توضیح کاملی داده شود. من که یکی از دستگیر شدگان پائیز سال 60 هستم باید به این نکته اشاره کنم که در بین نیروهای چپ وحتی مجاهدین این موضوع به شکل کاملا" ضعیفی نقش داشته است و یا حتی نتیجه معکوسی هم برای زندانبان در برداشته است. اگر به یاد داشته باشیم که اشخاصی مثل «حسین روحانی»، «قاسم عابدینی»، «مهری حیدرزاده»، «احمد عطاالهی»، «عطاء نوریان» ،«شیخ الحکما»، «سریع القلم»، «رنجبر» و... در این جریانات و امثال «کیانوریها، طبریها و عموئیها» و غیرو، هر کدام در تشکیلاتهایشان چه نقشهائی را ایفا میکردند و در نزد هواداران چه جایگاهی برخوردار بودند. آن وقت است که به ناچیز بودن نقش این عناصر در بریدن و به زانو در آوردن زندانیان سیاسی پی میبریم. کار به جائی میرسد که رژیم هم از این حرکت زندانیان به شگفتی فرو میرود. من به عینه این کلام را بارها و بارها از زبان «لاجوردی و حاج داود رحمانی» شنیدم که میگفتند «بیچارهها! وقتی سران شما بریدهاند، شما چه میخواهید و چه میگویید؟» به نظرم، «تن بی سر» تشکیلاتها در داخل زندان نه تنها با مقاومت خودش رژیم را به ستوه آورده بود بلکه در صدد بازسازی و رشد آگاهی خود گام برمیداشت و از این رو بود که تمامی ارکان رژیم (که تجربه قیام بهمن و رشد جریانات سیاسی و سازماندهی توسط زندانیان را داشتند) متفقا" به این نتیجه رسیده بودند که معضل زندانی سیاسی را به جز با کشتار نمیتوانند حل کنند و در کشتار تابستان 67 تمامی جناحهای حاکم وغیرحاکم شریک و دخیل بودند و توانستند این نسل کشی را انجام دهند. در مورد نقش فرد این نکته را باید بگویم که این فرد فرد زندانیان بودند که در مورد چگونگی برخورد خود تصمیم میگرفتند. در بازجوئی و زیرشکنجه تشکیلاتی وجود ندارد که بخواهد از شخصیت انسان و آرمانهایش دفاع نماید. این ایدهها، پرنسیپها، آمال و آرمانهای افراد است که در زیر شکنجه محک میخورد و توانائیهای جسمی در مراحل بعد قرار میگیرد، چرا که ما انسانهائی را دیدهایم که با جثه نحیف و بدنی رنجور در بدترین شرایط از آرمانهای خود کوتاه نیامدند وعکس آن هم صادق بوده که افرادی با بنیه بسیار قوی در برابر چند سیلی به ذلت و خواری تن در دادهاند البته این تعیین کننده و ملاکی همیشگی نیست و به فعل خواست فرد برمی گردد که در بالا هم اشاره کردم. تعیین حد و حدود برای مقاومت به عهده فرد است و تعیین معیار و ملاک آن بر عهده خود فرد می باشد. به این معنا که یک زندانی سیاسی از نقش و اثر مقاومتش در مجموع روند مبارزه چه در داخل و چه در خارج از زندان میبایستی شخصا ارزیابی داشته باشد و بر اساس این ارزیابی، درباره رفتارش را در مجموع دوره زندان تصمیم گیری کند. این ارزیابی از آن رو «شخصی» است که لحظات سرنوشت ساز میان «مرگ و زندگی» و یا انتخاب «مقاومت و عدم مقاومت»، درونیترین و شخصیترین پارامترها جوهره واقعی انسان را نشان میدهد و صرفا یک «رهنمود تشکیلاتی» و یا یک «تصمیم جمعی» نمیتواند تاب مقاومت در سختترین لحظات را برای یک انسان ایجاد کند. علاوه براین، همان طور که در بالا اشاره کردم، ارتباط زندانی با تشکیلاتش که در خارج از زندان در چارچوب آن مبارزه میکرده، (معمولا) قطع است و نبایستی از فرد و همان طور از سازمانها انتظار داشت که چنین لحظات پرشتاب و حساسی را «مو به مو» از قبل بررسی کرده و پاسخ داده باشند. از همین رو زندانی سیاسی در زندان یک مبارزه مستقل (یا به عبارت دیگر خودگران – Autonom) است که سختترین تصمیمهای زندگی و مبارزهاش را بایستی به تنهایی بگیرد. ناگفته نماند که «نقش فرد» و پیوند آن با آگاهی و شور انقلابی، شرایط عمومی مبارزات طبقاتی و اجتماعی و نیز بافت و فضای زندان، نیاز به تعمیق بیشتری در بحث را گوشزد میکند که من در اینجا برای جلوگیری از طولانیتر شدن پاسخ از آنها چشمپوشی میکنم. س4- تعریف شما از قربانی چیست؟ آیا شما توابین را در ردیف قربانیان رژیم قرار میدهید؟ آیا آنها را رده بندی می کنید؟ ج – واژگان «قربانی» معانی چندگانهای را تداعی میکند که من در ادامه فقط به یکی از رایجترین آنها اشاره خواهم داشت. قربانی یک واژه کاملا" مذهبی به معنای فدیه دادن، فدا کردن و به مفهوم واضحتر، از بین بردن در راه اهداف الهی است. همانطور که کلمه شهید و تواب از جمله این مصادیق هستند و بار مذهبی دارند و براساس این تعریف باید در نظر بگیریم که کسی یا چیزی در راهی که عنوان شد قربانی میشود. قربانی کننده برای تقرب بیشتر از خودش مایه میگذارد. برای مثال حکایت «ابراهیم» و فرزندش «اسماعیل» را در نظر بگیرید. با در نظر گرفتن این مسئله است که به نظرم قربانی اینان نیستند بلکه کسانی مثل «شریعتمداری»، «قطب زاده»، «منتظری»، «سعید امامی »، و... دهها تن از بدنه رژیم هستند که برای حفظ و بقاء این رژیم قربانی میگردند. این افراد (توابین) عناصری بودند که با پشت کردن به آرمانهای خود (با قربانی نمودن تفکرات انسانی و پیشرو) به صف نیروهای رژیم پیوستند و در اصل به بدنه این نظام چسبیدند و در این راه خدمات شایانی به رژیم نمودند که در کم اهمیتترین حالت آن به نگهبانی پرداخته و بار و نیروئی از نیروهای سرکوب را آزاد ساختند تا در قسمتهای دیگر فعال باشند و در ازاء آن یا زودتر آزاد شدند و یا از مزایائی برخوردار گردیدند. البته این قسمت خوش قضیه است و قسمت ناخوش آن هم آنجائی است که پس از این همه خوش خدمتی به جوخه اعدام سپرده شدند مثل «روحانی، عابدینی، سپرغمی، فتاحپور و...» و اینها به مفهوم مذهبیای در بالا اشاره کردم قربانی بقای رژیم جمهوری اسلامی شدند. اما در رابطه با رده بندی مسلما" نه تنها من، بلکه بسیاری از زندانیان سیاسی جان بدربرده از کشتارها وعزیزان جانفشان (که امروز دیگر در بین ما نیستند) تفاوتهائی بین «انواع تواب» قائل بوده وهستیم. من حساب کسی را که زیر شکنجه اطلاعات داده ولی بعد از آن از همکاری با رژیم خودداری کرده و زندگیش را نموده و یا سعی در جبران ضعف خود کرده است را با جماعت «توابان تیر» (توابانی که نقش فعال در همکاری با زندانبان داشتند) جدا می سازم. من حتی حساب آن شخص که تحت شرایطی تسلیم شده، نماز خوانده و ظاهرا"در خیل این جماعت قرار گرفته و امروزه به این عمل خود با دیدی انتقادی نگاه میکند، جدا میدانم. از کسانی که حاضر شدند شلاق را روی رفقای خود بکشند، کسانی که تیر خلاص زدند، کسانی که در نشان دادن عبودیت خود از چیزی فروگذار نکردند و در عمل همان اعمال پاسداران و شکنجهگران را مرتکب شده و در سیستم حاکم حل شدند (امثال «سیباها») من اینان را خدمتگزار این نظام میدانم و جایگاه خاصی در نظام برای آنان قائل هستم. س5 - به عقیده شما با توابین، به مثابه انسانهائی که در میان ما زندگی می کنند ، چگونه باید برخورد کرد؟ باید آنها را بخشید؟ فهمید؟ طرد کرد؟ فرصت جبران باید داد؟ روایت آنها را باید شنید؟ در دورانی دیگر محاکمه باید کرد؟ چه باید کرد؟ ج- به نظرم کمونیستها انسانگراترین مردم دنیا هستند و اگر بحث زندگی توابها در بین میان ما باشد باید بگویم این امر چیز تازهای نیست. اینها قبلا" هم در بین ما بودند (در زندان) چه آن موقع که در سریر عزت بودند و در زندان یک تازی میکردند و چه زمانی که پر و بال آنها ریخته شده بود. در هیچ مورد و هیچ زمانی من نوعی مشاهده نکردم که حقوق انسانی اینان یا حداقل آن حقوق غیرانسانی که زندانبان برای ما وضع کرده بود (مثل جیره غذائی، محل خواب و...) از طرف زندانیان مقاوم زیر پا گذاشته شود. طبیعی است که ما مسیحی نیستیم و سمت چپ صورتمان را برای سیلی بعدی حاضر نخواهیم کرد. همان طور که حق هر انسانی است که تصمیم بگیرد با چه کسانی و در چه شرایطی مراوده داشته باشد. این حق طبیعی ما بوده و هست که نخواهیم با شکنجهگرانمان در یک ظرف غذا بخوریم، صحبت کنیم و رفت و آمد داشته باشیم. امروز سخن از بخشیدن است، فردا سخن از فراموش کردن پیش میآید. پس من نوعی اگر رژیم جمهوری اسلامی را جزئی از سیستم سرمایه میدانم و اینان را هم دنبالچه این رژیم، نه میتوانم فراموش کنم و نه می توانم ببخشم. چرا که فردا امثال «خامنهایها، رفسنجانیها، اشراقیها، نیریها و...» را هم باید بخشید، باید فراموش کرد. از نظر من همان رفتاری را که در زندان با این جماعت داشتیم (زیر پا ننهادن حقوق یک انسان) را با ید ادامه داد. فرصت جبران چه چیزی را ما می توانیم به اینها بدهیم یعنی اینها میتوانند آن عزیزانی را که تیر خلاص زدند، زنده کنند؟ یا زخمی را که بر پیکر و دل من زدند، التیام بخشند؟ اگر روایتی دارند من هم روایت آنها را میخوانم ولی حاضر نیستم رو در رو با آنها بنشینم. دوران دیگر شرایط خاص خود را دارد و از الان نمیتوانم برای دورانی که تصمیم گیرنده واقعی آن کارگران، زحمتکشان، خانواده جانفشانان و اقشار مختلف جامعه ایران هستند، نسخه بنویسم و یا تقاضای محاکمه کنم. مسلما" در آن شرایط هر تصمیمی در خصوص آنها گرفته شود، مورد قبول منهم واقع میشود. درباره «چه باید کرد؟» تا حدودی در بالا به آن اشاره کردم ولی معتقدم با کسانی که امروز در لاک خود خزیدهاند و زندگی عادی خود را میکنند، لزومی به برخورد با آنان نیست ولی کسانی که به عنوان بلندگوهای رژیم فعالیت میکنند و یا دوباره سعی در نفوذ میان تجمعات و جریانات سیاسی را دارند و بدون نقدی بر گذشته خود، دوباره تلاش دارند جایگاهی برای خود دست و پا کنند باید قاطعانه برخورد کرد و آنها را با تمام توان افشا نمود.
باتشکر از شما |
کتاب های فارسی - آرشیو این وبلاگ در پایین صفحه قرار دارد
stat code
stat code
۱۳۸۸ آذر ۹, دوشنبه
[farsibooks] بد فهمی های پایه ای
__._,_.___
This is a non-political list.
MARKETPLACE
.
__,_._,___
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
بايگانی وبلاگ
-
▼
2009
(5115)
-
▼
نوامبر
(676)
- [farsibooks] از ÙبÙاگ بÙائÛا٠اÛر...
- Fw: [farsibooks] چرا به بسیج اهانت می شود؟
- [farsibooks] Fw: [گروه سایه] ادبستان کاوه* روحت شا...
- [farsibooks] بعد از شنیدن صدای این هوادار جمهوری ت...
- [farsibooks] Check out this cool site: Avaaz.org
- Re: [farsibooks] جيش ، بوس ، لالا کن
- Re: [farsibooks] ما بيشماريم
- [farsibooks] Fw: شانزدهم آذردرشرایطی دیگر [1 Attac...
- [farsibooks] Re: در دادگاههای ج.اسلامی، احتیاجی به...
- [farsibooks] جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی
- [farsibooks] درد و دل محمد نوری زاد با رهبر انقلاب...
- [farsibooks] Hezbollah and The Militarization of Sex
- [farsibooks] Shabnam Toloui's letter
- [farsibooks] درد همه مردم ایران
- [farsibooks] همشهری هم، همشهری های قدیم
- [farsibooks] در رابطه با توقیف همشهری
- [farsibooks] من غلط میکنم رژیم بگیرم!!!!!!!!!
- [farsibooks] من غلط میکنم رژیم بگیرم!!!!!!!!!
- Re: [farsibooks] Fw: بسیار دیدنی: راهپیمایی روز قد...
- Re: [farsibooks] Fw: بسیار دیدنی: راهپیمایی روز قد...
- [farsibooks] مرگ بر رژیم منفور جمهوری اسلامی نوکر ...
- Re: [farsibooks] Fw: بسیار دیدنی: راهپیمایی روز قد...
- Re: [farsibooks] Fw: بسیار دیدنی: راهپیمایی روز قد...
- [farsibooks] بد فهمی های پایه ای
- Re: [farsibooks] Fw: بسیار دیدنی: راهپیمایی روز قد...
- [farsibooks] لینک مطلب + فیلمهای مربوطه در رابطه ب...
- [farsibooks] عبدالبها ازسرسلسله بنیانگذاران نواندی...
- Re: [farsibooks] ما بيشماريمBe dadash sia
- [farsibooks] یاوه گویی های کروبی در تلویزیون امپری...
- [farsibooks] Fwd: Fw: Fwd: Khatami va.... عکسهاي ج...
- [farsibooks] مروری بر خاطرات دوران انقلاب ١٩٧٩ / ش...
- Re: [farsibooks] ba salam
- [farsibooks] ده هزارمين روز
- [farsibooks] كليپ خاتمي و سوروس
- Re: [farsibooks] ما بيشماريم
- [farsibooks] چرا به بسیج اهانت می شود؟
- [farsibooks] روباه سبز : Green FOX
- Re: [farsibooks] ba salam
- [farsibooks] Sunday 29 November 2009 AAzar 8th 138...
- [farsibooks] هشدار به فعالین و هواداران سازمان
- Re: [farsibooks] وعده سر خرمن
- [farsibooks] وعده سر خرمن
- Re: [farsibooks] آموزش زبان تركي - در يك دقيقه
- [farsibooks] جمهوری اسلامی مرگت فرا رسیده
- [farsibooks] چه فرقی بین خون " ندا" و خون احسان فت...
- Re: [farsibooks] جيش ، بوس ، لالا کن
- [farsibooks] Fw: به ياد كودكي !
- [farsibooks] Fw: "دروغ هاي مادرم"
- Re: [farsibooks] آموزش زبان تركي - در يك دقيقه
- [farsibooks] جيش ، بوس ، لالا کن
- [farsibooks] زبالهدان تاريخ
- [farsibooks] فتنه گران سبز و مارقين - قسمت اول
- [farsibooks] ما هم هستيم
- [farsibooks] ما بيشماريم
- [farsibooks] ثمره گفت وگو با محتشمی پور
- [farsibooks] بسيجيان ميرحسين؟؟!!!!!!!!
- [farsibooks] مستبصر شدم
- [farsibooks] بسيج امروز
- [farsibooks] Let's compare books
- [farsibooks] ba salam
- [farsibooks] Saturday 28 November 20009 AAzar 7th ...
- Re: [farsibooks] هر سه تن از نسل زهرايند وليکن بی ولی
- [farsibooks] Let's compare books
- [farsibooks] شانزده آذر را در خیابان ها سازمان دهیم
- Re: [farsibooks] روشهای شناسايی از روی عکس
- [farsibooks] تظاهرات ۱۶ آذر را در خیابانها سازمان...
- Re: [farsibooks] هر سه تن از نسل زهرايند وليکن بی ولی
- [farsibooks] ميليونها نفر به خيابان آمدند و ديگر ب...
- [farsibooks] * + * ۱۳۰ * - * خبر غیرو...
- [farsibooks] Fwd: قاموس دل
- [farsibooks] Fwd: [Bahai_library] اقلیتهای قانون
- [farsibooks] پس لرزه های همشهری
- [farsibooks] Friday 27 November 2009 AAzar 6th 138...
- [farsibooks] انتقاد از تشدید سرکوب و ادامه بیعدال...
- [farsibooks] تظاهرات ۱۶ آذر را در خیابانها سازمان...
- [farsibooks] عفت کلام و دین آخر
- [farsibooks] حملات رسانه ای به بهاییان، زمینه سازی...
- [farsibooks] آزادی -عدالت
- [farsibooks] معبد بهاییان در هند و روزنامه همشهری
- [farsibooks] Wednesday 25 November 2009 AAzar 4th ...
- [farsibooks] Thursday 26 November 2009 AAzar 5th 1...
- Re: [farsibooks] کمک کنید
- [farsibooks] هدیه جنگل
- [farsibooks] کمک کنید
- [farsibooks] بخش دهم /مصاحبه با محمود خلیلی از باز...
- Re: [farsibooks] فرزندان شعبان بی مخ
- Re: [farsibooks] بسیجیان
- [farsibooks] فرزندان شعبان بی مخ
- [farsibooks] بسیجیان
- [farsibooks] جایگاه اسلام در رژیم جمهوری اسلامی
- [farsibooks] اگر این بنر را جمع نکنی صورتت را سرو...
- [farsibooks] Fw: به سلامتیِ
- [farsibooks] دعوت موسوی : شب شانزدهم آذر ساعت 22، ...
- [farsibooks] فيلم اخراجي هاي 3 براي موبايل
- [farsibooks] Fw: Fwd: رابطه انسان با مگس
- [farsibooks] Fw: Fwd: گناه
- [farsibooks] توهين فاطمه رجبی به موسوی
- [farsibooks] فتنه گران سبز و مارقين
- [farsibooks] تابلو لبخند ژوکند
- Re: [farsibooks] parents...t0o0op
-
▼
نوامبر
(676)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر