دوم دودوم دوش دوم داراراراراراااااام ریم رارارارم بوووف (صدای تیتراژ آغاز برنامه)
مجری: با درود و بدون نام و یاد خدا. با شما هستیم با یکی دیگه از سری برنامه های میزگردی با شما از شبکه صدای آمریکا (VOA).
داراراراراراااااام ریم دودوم دوش دوم رارارارم بوووف (موزیک و تصویر)
مجری: بله در روزهای اخیر شاهد برگزاری انتخابات در ایران بودهایم. هر چند که پرداختن به چرایی و چگونگی تقلب واقعاً کار بیفایدهای است ولی ما میپردازیم. با ما باشید...
بیق لالالا دیم دیم دودوم دوش دوم رارارارم (موزیک و تصویر)
مجری: خب، امشب بعنوان کارشناس برنامه در خدمت آقای وطنپرست هستیم. آقای وطنپرست بفرمایید.
وطنپرست: بله. درود. اصولاً همه دارن حرف مفت میزنن و من معتقدم که هیشکی نباید حرف مفت بزنه. ببینید، من خودم بهعنوان کسی که سابقه زندانی شدن دارم و تا چشم فضولم در بیاید که چرا زندان بودهام، چون مهم زندانی بودنه و خیلی هم آدم خوبی هستم، خدمت شما و همهی ایرانیهای گل که الآن دارند صدا و تصویر منو میبینند و میشنوند، از همین جا میگم که همه دارن حرف مفت میزنن و من معتقدم که هیشکی نباید حرف مفت بزنه.
مجری: بله.. خب مث اینکه بینندهی محترمی روی خط هستند. بفرمایید عزیزم.
بیننده: اللللللو. هاااااای.
مجری: بله. عزیزم. بگو جیگرم. اسمتو بگو و بگو از کجا زنگ میزنی، قربونت برم الهی.
بیننده: من پانتهآ هستم و از ایران زنگ میزنم و مجرد هم هستم و اصلاً هم قصد ازدواج ندارم. من میخواستم بگم که من شب انتخابات یه خواب بد دیدم و صبح که از خواب پا شدم، دیدم رختخوابم خیسه! بعد که رفتم تعبیر خوابمو دیدم، نوشته بود که یعنی تو یه کاری آب میبندن. من فکر میکنم معنیاش این میشه که توی انتخابات آب بستن و مث آبگوشت که آبشو زیاد میکنن، رأیهای اون آقاهه را که نمیخوام اسمشو بیارم را توش آب بستن تا زیاد بشه. البته بگمها، ما اینقدر با کلاسیم که آبگوشت نمیخوریم. همش پیتزا میخوریم.
وطنپرست: عزیز خوشگلم، پیتزا را با چه نوشابهای میخوری؟
بیننده: با نوشابه مشکی.
بوق بوق بوق (صدای بوق تلفن)
مجری: جناب وطنپرست تحلیلتون را از صحبتهای این بیننده بفرمایید.
وطنپرست: بله. دقیقاً درست میگفت این عزیز دل. شما شنیدید که اینکه این هموطن دوست داشتنی و بوسیدنی، نوشابه سیاه میخورن به نوعی نشانگر تیرگی اوضاع داخل و روح خسته و خفقان حاکم بر جامعه است و اصولاً همه دارن حرف مفت میزنن و من معتقدم که هیشکی نباید حرف مفت بزنه.
مجری: جناب آقای وطن پرست، شما... بله بینندهی دیگهای روی خط هستند. بفرمایید.
بیننده: هه هه هه! آقا بنظرم من تقلب شده. هه هه هه!
وطنپرست: دوست عزیز دلیل شما چیه؟
بیننده: هه هه هه! همین خندهی من! من افسردگی حاد دارم و روزی یه مشت قرص میخورم. هیچ وقت هم نمیخندم. ولی چند روزه که دارم میخندم و همین نشون میده که تقلب شده. باور کنید تقلب شده. به جون مادرزنم که میخام سر به تنش نباشه تقلب شده.
مجری: دوست عزیز شما از کجا تماس میگیرید؟
بیننده: من در بند بودم و الان فراری هستم و نمیتونم جایم را بگم.
وطنپرست: شما از کدوم زندان فرار کردید؟
بیننده: من از امین آباد تهران (پاورقی: دیوانهخانهای در تهران) فرار کردهام. اونجا هر شب اغتشاشه. من و دوستانم هر شب اونجا داد میزنیم و همش من را میبرند انفرادی.
بوق بوق بوق (صدای بوق تلفن)
وطنپرست: باور بفرمایید جناب مجری، امین آباد از مخوفترین زندانهای ایران است که من خودم مدتهای زیادی در زندانهای آنجا بودهام.
مجری: دیروز و امروز سران کشورهای اروپایی و امریکایی در صحبتهای خود اشاره به نقض حقوق قانون بشر در ایران کردهاند، شما چطور میتونید بهعنوان یه کارشناس سیاسی بفرمایید که تحلیل ما از رویکرد رو به جلوی استراتژیک چی میتونه باشه که زیرساختهای جهان سوم را در قبال باراک اوباما؟
وطنپرست: بله. من جا داره یاد کنم از دوست خوبم زنده یاد وطندوست که جزء اپوزوسیون کوبیسم بودند.
مجری: خب؟!... خب! بله! بینندهی دیگری پشت خط هستند. بفرمایید.
بیننده: من ویدا هستم. از حقوق زنان جنبش. من معتقدم درسهای زیادی میشه از این انتخابات گرفت. من خودم از بعد از این انتخابات به این نتیجه رسیدم که شوهرم را مجبور کنم که غیر از من بره و از 2، 3 تا از شهرهای پر جمعیت ایران زن بگیره تا برای دوره بعدی که قراره کاندید بشه، رأی آوردنش توی اون شهرها تضمین باشه.
بوق بوق بوق (صدای بوق تلفن)
وطنپرست: ما باید به داشتن یه همچین زنان روشنفکری افتخار کنیم. من بهعنوان عضو کوچکی از جامعه بانوان(!) از همه خانمها میخواهم که بیاییم و به حرف این خانم روشنفکر گوش بدیم و...
مجری: بله. جناب وطنپرست اجازه بفرمایید تا تعدادی از ایمیلهای رسیده از طرف بینندگان را بخوانیم.
شهره از آلمان نوشته که من الآن چند روزه که یه حالی هستم. لطفاً یه کاری بکنید که من یه حالی نباشم. مرسی.
کامبیز از سوسول آباد تهران، عکس سگش را فرستاده و نوشته که پوپوی من برنامه شما را خیلی دوست داره و هر وقت تصویر آقای مجری را میبینه، میاد و صفحه تلویزیون را لیس میزنه.
مژگان از فرانکفورت نوشته که من الآن چند روزیه که اعتصاب غذا کردهام و عصرانه نمیخورم.
خب جناب وطنپرست از اتاق فرمان اشاره میکنند که وقت برنامه تمام شده. در پایان اگر صحبتی و ناگفتهای در مورد انتخابات و اوضاع سیاه و خفقان و بد و بیادب و بیتربیت و پیف و من دیگه قهرم ایران دارید، بفرمایید.
وطنپرست: نخیر من صحبتی ندارم و همهی حرفهایم را زدم ولی ای کاش فرصت بیشتر بود تا همهی حرفهایم میزدم و اصولاً همه دارن حرف مفت میزنن و من معتقدم که هیشکی نباید حرف مفت بزنه.
مجری: بسیار سپاسگزارم جناب وطنپرست. به امید اینکه ایرانی نانازی و خشگلی داشته باشم و اینقدر پیف نباشه، همهی شما بینندگان عزیز و بهخصوص تو، پوپوی عزیزم را بوس میکنم و با یه ترانه با صدای مانی ساسکن بای بای میکنم.
(ترانه با صدای مانی ساسکن)
او او او اوه مای گاد
بیا بریم قربونت برم برقصیم
او او او اوه مای فیورت!
من دلم می خاد که برگردم و بخونم توی چشمات
کبوتر میشم و میرم هوا برای دستات
من و تو همیشه/ تو و من همیشه/ بیا بریم تو بیشه/
آره آره آرررره / آخه تا سه نشه بازی نمیشه...
Change settings via the Web (Yahoo! ID required)
Change settings via email: Switch delivery to Daily Digest | Switch format to Traditional
Visit Your Group | Yahoo! Groups Terms of Use | Unsubscribe
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر