کتاب های فارسی - آرشیو این وبلاگ در پایین صفحه قرار دارد

stat code

stat code

۱۳۸۸ آبان ۹, شنبه

[farsibooks] متن كامل سخنراني حاج سعيد قاسمی

دروغگویان ، لاف‌زنان ‌و پشیمانان در غربال خط امام ریزش می‌کنند/ رأي به احمدي نژاد رأي به يک تفكر بود

حاج سعید قاسمی از فرماندهان ارشد دفاع مقدس چندی پیش در داشگاه مشهد سخنرانی مهمی پیرامون نقش دانشگاه و دانشجویان انقلابی در شناخت خط انحراف و مقابله با آن در جنگ نرم بیان کرد.


 متن کامل این سخنرانی :

بسم الله الرحمان الرحيم

الحمدالله الذی هدانا لهذا و ما كنا لنهتدی لو لا ان هدانا الله

سلام و درود مي فرستيم به روح امام عزيزمان وارواح همه شهداي انقلاب اسلامي و همه شهداي 10سال دفاع مقدس، همه شهداي استشهادي از حسين فهيمده و عباس دوران اين مرزو بوم گرفته تا شهداي استشهادي لبناني و فلسطيني كه پجه در پنجه استكبار و صهيونيزم انداختند و خون خودشان را فداي اين حركت و جنبش نهضت جهاني اسلامي كردند و مي كنند.

‌در ابتداي شروع فعاليت‌هاي دانشجويي هستيم. در سالي كه سه دهه جوشش و خروش و خون و آتش و پيام آن را وارثش هستيم. اين پرچمي است كه از دستي به دست ديگر، از دست سرداران نامي به سرداران ديگر و از دست دانشجويي به دست دانشجوي متعهدي به دست دانشجوی متعهد ديگری رسيده است. بايد بيانديشيم كه چگونه اين پرچم را كه به دستمان رسيده است، به صحت و سلامت نگه داريم و به ديگران بسپاريم.

اما درباره مسائلي كه در چند ماه گذشته در كشور رخ داد بايد گفت كه اين فتنه يك پروسه تاريخي در طول مسير تكاملي انقلاب اسلامي و مرحله گذاري بود كه اتفاق افتاد. اما ‌امروز مسئله اصلي ما اين است كه در اين شرايط كه خيلي از خودي‌ها گيج و بلاتكليفند، راه برون رفت از اين شرايط چيست؟ هر روز هم اتفاقات جديدي مي افتد كه اگر براي اين اتفاقات فرمولي نداشته باشيم، با همديگر همخواني ندارد و باز هم اذيت مي شويم. مسئله اصلي اين است كه اگر تحليل و بصيرت درستي از انقلاب و تاريخ آن براي نسل هاي امروز نداشته باشيم، اينگونه مي شود كه حتي فرزندان شهدايمان نيز اشتباه می‌كنند. چون اين بچه ها كه انقلاب و جنگ را تجربه و با آن زندگي نكردند كه تمام ظرایف و ريزه كاري‌هاي آن را بدانند. اينجا همان نقطه آسيب پذيري ماست. خدمت مقام معظم رهبري هم كه در اين ديدار اخير رفته بوديم، آنجا خيلي كپسول وار به ما فرصت دادند، خدمت ايشان عرض كردم كه وزرای ارشاد و آموزش و پرورش و رئيس صدا و سيما همه در فرهنگ دستي بر آتش دارند اما چرا در طول سال تحصيلي، هر سال بين دو خط تا دو صفحه به دانش آموزان درباره دفاع مقدس خوراك داده مي شود. بعد بچه چگونه مي خواهد با اين پشتوانه در برابر تهاجم فرهنگي دفاع كند؟ همه شما كه به خودتان نگاه مي كنيد مي بينيد كه اين پروسه را طي كرديد. شما كه غالباً برو بچه هايي هستيد كه پدر و مادرتان مسلمانند و متدين و متشرع و غالباً هم از دل هيئت‌ها بيرون آمده ايد، با اين فونداسيون كه سخت و محكم است، تازه مي آييد اينجا اين مشكلات برايتان پيش مي آيد. اما اگر كسي اين عقبه را نداشته باشد، بيايد در دانشگاه با اين خوراكي كه به او دادند، وارد اين بحران‌ها مي شود مشخص است كه نتيجه آن چه خواهد شد.

سؤال اصلي اين است كه كي قرار است كه آموزه ها و تجربيات اين سه دهه انقلاب به نسل امروز و فردا منتقل شود؟ كي قرار است بيايد روي متن درسی اين‌ها. ديگران كاشتند و ما خورديم، ولی ما نكاشتيم، اگر هم كاشتيم بد كاشتيم، نتيجه آن هم شد آن چيزی كه نبايد مي شد. تاريخ شناسي و جغرافياشناسي خاص اين سه دهه از يك جايي بايد شروع شود و ما هم بايد مطالبه داشته باشيم. بايد در متن درس و زندگي ما بيايد، نه اينكه به اين شكل باشد كه فلاني را دعوت كنيم بيايد اينجا براي دو ساعت يك خوراكي به ما بدهد اما دانشگاه 8 ماه سال ساز خودش را بزند، بعد بخواهيم با يك استاد ترجيحاً حزب اللهي با تفكرات صحيح و سالم بياييم واكسينه كنيم. اين اصلاً امكان پذير نيست. نمي شود كه حوزه فارغ از اين قصه باشد و اين‌قدر نسبت به جريانات دانشگاه دور باشد. بيش از دو دهه است كه تفكرات سروش دانشگاه‌ها و دانشجويان ما را مسموم كرده و نتيجه آن شده که حالا دانشجوی سكولار آمده كف جامعه، ازدواج كرده، شغل و مسئوليت گرفته. چه كسي بايد اين‌ها را جواب دهد؟ مگر طرح وحدت حوزه و دانشگاه امام با پیشگامي شهيد مطهري و شهيد مفتح جز براي اين بود؟ پس كو؟ وقتي يك شبهه اي مسموميت ايجاد مي كند، تأثيرش را در تحولات سياسي و اجتماعي مي بينيد. اين مسموميت رسوبات دارد. مي نشيند و بعد يك جايي بروز پيدا مي كند و مي زند بيرون.

در اين قصه كه اخيراً‌ پيش آمد، ديديد آن شبي كه آقاي حيدري آن سه تفنگدار را آورده بود، گفت كه آقاي عطريانفر، آقاي حجاريان، آقاي شريعتي ما قبول نمي كنيم كه ظرف گذشت 20 روز يك چرخش 180درجه اي كرده باشيد، شما يك دفعه از اين رو به آن رو شديد، من نمي توانم قبول كنم، جامعه هم نمي پذيرد، داستان چيست؟ عطريانفر گفت كه نمي خواهم اينجا اين را مطرح كنم كه شما اين را قبول مي كنيد يا خير اما چند علت دست به دست هم داد. يكي اينكه اگر در بيرون از زندان هم شرايط خلسه اي ايجاد مي شد كه خودمان در درونمان فكر كنيم، مي رسيديم به اين كه هم تفكرات‌مان مسموم است و هم ادعاهايي كه داريم، كذب است و اين تحول ايجاد مي شود. اين صرفاً اثرات زندان ‌نيست. از اينجا به خيلي از دوستان بيروني مي گوييم كه عزيزم پافشاري در اين تفكرات نكن. اين چيزي كه مي گويند اتفاقاتي در زندان افتاده، نه اين چيزها نبوده. بعد برگشت گفت كه اعتراف مي كنيم كه مشخصاً‌هم مباني درسي كه از آن طرف آمده مثل پوپر و ماكس وبر با اينها نمي شود زير يك خم اين انقلاب رفت. دوم اينكه آن مسموميت و آن مباني درسي ما اساتيد را مسموم كرده بود و سوم اينكه در دانشگاه ها اين مباحث را به عنوان مباني درسي مسموم در مباحث علوم انساني و علوم سياسي و اجتماعي به بچه هاي مردم خوراك داديم و نتيجه آن هم اين بود كه برداشت كرديم. يك سري آدم هاي گيج و كلافه كه نسبت به تاريخ و هويت خود بيزار و هرآنچه از آن طرف آمده مرعوب و دهان‌هایشان باز است و مشخصاً تفكرات حضرت روح الله را به عنوان مرجع نهايي فكري و نرم افزاري جديد در قرن بيستم نپذيرفتند. اين مسموميت در جامعه ايجاد شده است. آنفلوانزاي خوكي وقتي در جامعه مي آيد اين بيماري بچه شهيد و همسر شهيد و پسر نوح نمي شناسد، چيزي نيست كه خداوند سپري قرار داده باشد كه چون من پسر شهيدم، آنفلوانزاي خوكي در من اثر نمي كند. خيلي جاها اثر كرد و اثرات آن را متأسفانه ديديدم. ديديد كه فرزند فلان شهيد كه همه مي شناسيد و همسر فلان شهيد هم به رنگ اين فتنه آغشته شدند. فلذا از اينجا به بعد عزيزم، دانشجوي متعهد نظام كه عن‌قريب تو هم فارغ التحصيل مي شوي، مي آيي بيرون، وظيفه تو اينجا خيلي سخت است.

سختي آن از اين بابت است كه نسل امروز جنگ تحميلي جريانات و مسائل آن را نمي شناسد و نمي داند. اين جريان شناسي خودش واقعاً احتياج به مبناي درسي دارد. اي كاش دو واحد دانشگاهي مي شد برايش گذاشت. ولو اينكه علوم سياسي را نخواهد، پاس كند، دانشجو بايد نهضت آزادي، حزب توده، منافقين و جريانات مجاهدين خلق، حزب فرقان و احزاب مسلح، غيرمسلح و چپي ها چه آن‌هايي كه مبارز و دست به سلاح شدند و چه كساني كه فقط در حد تفكر باقي ماندند و جريانات ليبراليستي را بايد بشناسد. بعد از اين قصه تازه باید بيايد دوران دفاع مقدس را بشناسد. بارها عرض كرديم اینکه می‌گویند "جنگ ايران و عراق"، این، دروغ است. چيزي كه بر ما تحميل شد هجمه همه استكبار جهاني عليه ما بود. اتفاقات ريز و درشتي به وجود آمد. دست به دست همديگر دادند اما نتوانستند شما را بشكنند. اين را اگر بچه‌هایمان آموزش نبينند، از همه اين سوراخ‌هايي كه ده بار نيش زده شديم و تجربه كرديم، دو مرتبه كه نه ده مرتبه گزيده خواهيم شد.

اما مثل اينكه بناست كه تاريخ سه دهه انقلاب آموزش داده نشود و مستند نشود و در دست نباشد. براي اينكه دومرتبه بتوانند ما را استحمار كنند و دو مرتبه كولي بگيرند و رويمان سوار شوند. دو مرتبه فرصت كمتر از يك‌ماه داشته باشيم براي يك انتخاب بزرگ. تا آمدي در دانشگاه سريع در عرصه دانشگاه مي گويند جبهه ات را مشخص كن، كدام طرفي هستي؟ مي گويي من نمي خواهم! مي گويند نه اينجا خاكريز دولبه دارد، بگو با كدام طرفي؟ و بعد بايد تصميم بگيري، هر دو طرف هم چهره هايي را مي گذارند كه همه آنها هم صبغه هاي انقلابي دارند. اين يكي كيست؟ كفيل شهداست! آن يكي كيست؟ نخست وزير امام، ديگري سردار امام. بايد از بين آنها سريعاً يكي را انتخاب كني و عليه يك جريان ديگري باشي. خيلي جالب است كه نسبت به هيچ يك از اين افراد شناختي نداري. در حد دو مناظره خوراك به تو مي دهند. جريانات را نمي شناسي، فقط براساس پروپاگاندايي كه اينها ظرف يكماه شکل دادند، پول‌هاي بر باد رفته و از باد آمده جريانات خارجي همه به همديگر دست دادند و مي آيند پشت سر يك حزب و يك جريان مي ايستند و پروپاگاندا مي كنند مگر مي توانی در اين شرايط انتخاب واقعي كنی؟ قطعاً اين اتفاق نمي افتد و قطعاً چون آموزش نديدند، نظام هم خودش را آماده نكرده قطعاً يك جاهايي كار از دست در مي رود و مي شود اتفاقاتي كه نبايد بشود و بعد دل آزاري ها و كدورت ها پيش مي آيد و خون ريخته مي شود و وقتي كه خون ريخته شد نمي شود جمع كرد.

چقدر در اين ايام افسوس خوردم كه خدايا دو سال در كردستان بودن با محمد بروجردي، با احمد متوسليان، با ناصر كاظمي. يك محمد بروجردي من مي شناسم يك محمد بروجردي شما شنيده ايد. در اين دو سال اينها چقدر درايت داشتند. كودتاي مخملي اينها چيز جديدي نيست كه براي تو پيش آمده، بعد از انقلاب من يك بار اينها را پاس كردم. يك بار كليدش در گرگان خورد. يك‌بار در خلق عرب خوزستان، يكبار در خلق آذربايجان و دفعه آخر در خلق كردستان كه به‌خاطر زمينه هايي كه داشت، آنجا گرفت. اولش هم، همه چيز مخملي بود. با شعار خودمختاري براي كردستان، دموكراسي براي ايران. مي خواهي بروي حكومت مركزي، مي خواهد نيرو بفرستد در برابر يك چنين شعار خيرخواهانه و شعار منطقي مردمي كه بيش از يك‌صد سال دشنه رژيم پهلوي بر پشتشان آمده، شما مي خواهيد ادامه دهنده همان مسير باشيد؟ مردم آزادي مي خواهند خودمختاري مي خواهند. حسب ظاهر فقط يك شعار نرم و مخملي است، بعد پروژه كليد مي خورد و درگيري‌ها پيش مي آيد.

امروز مي فهمم كه خدايا عجب فرماندهاني داشتم وقتي كه شليك مي شد و رفيق بغل دستيم شهيد مي شد احمد مي گفت كه شليك نكن! مي گفتم حاج احمد بگذار بزنم، از يكي از همين خانه ها به من شليك كردند، كمين گذاشتند. بگذار بزنم اين روستا را با خاك يكسان كنم مشخص است ضد انقلاب در پناه مردم سنگر درست كرده است. عيب ندارد! همه جاي دنيا مي گويد بايد اين كار شود هيچكس تو را دادگاهي نمي كند، احمد گفت نبايد كور شليك كني اگر اين كار را كردي و يك خون به ناحق ريخته شد، ديگر نمي شود جمعش كرد. تا آنجايي كه مي توانيد خشمتان را كنترل كنيد. چقدر سخت است دوستان! هنوز هم براي من جاي سؤال است كه احمد و كاوه و... جنگي که نكرده بودند، اين آموزه ها را كه چگونه پاي منبرها از منش اميرالمؤمنين درآوردند همانجايي كه عمروبن عبدود را به زمين زد و مي خواست كه ضربه اي به او بزند روي سينه عمرو كه نشست، ديدند مولا بلند شد يك چرخي زد بعد آمد گردن عمرو را قطع كرد. گفتند چه شد؟ فرمود اسائه ادب كرد و اگر آن لحظه مي كشتم، براي فروكش خشمم بود بلند شدم يك دوري زدم بار دوم فقط براي رضاي خدا آن كسي كه دشمن خدا و دين خدا بود را كشتم نه فقط به صرف بي احترامي.

او خدو انداخت بر روي علي
افتخار هر ولي و هر وصي

گفت من تيغ از پي حق مي زنم
بنده حقم نه مأمور تنم

تيغ زدن و شمشير زدن فقط براي رضاي خدا خيلي سخت است و اين آموزشي است كه جاي آن براي اين جلسه من و شما نيست. يعني اگر يك روز بگويند دو سال كردستان برو كه شما اصلاً در مبحث جنگ نمي آوريد فقط مي گوييد 8 سال دفاع مقدس كه من هميشه مي گويم دروغ است. به خاطراينكه من در اين مقطع داشتم مي رفتم ليون فرانسه درس بخوانم، بورس گرفته بودم اما سر از كردستان درآوردم. لذا من اين هفته دفاع مقدس را به عنوان تاريخ شروع جنگ قبول ندارم. این هفته شروع نشده بود بخش عمده اي از شهداي ما در آن دو سال به شهادت رسيده بودند. مگر مي شود كسي اين جريان تاريخي را حذف كند. اگر اينها به نسل شما منتقل شود اتفاقاً‌ مي فهميد چه جرياناتي اتفاق افتاد و وارث چه آموزه هاي ديني و جهادي هستيد. هنوز ريش هاي من درنيامده بود، اگر مي خواستم با خشم خودم بجنگم امروز كلي را ازدم تيغ گذرانده بودم و قتل عام كرده بودم. فقط و فقط به خاطر اينكه رفيقم بغل كنار من كشته شده بود و يا مرام و مسلك من به آنها نمي خورد.

مي داني ايامي كه اين جنگ شروع شد ما يك فرمانده كل قوا داشتيم كه هم رئيس جمهور است هم رئيس شوراي انقلاب است، اين توزرد از آب درآمد. آن مقطعي كه قرار بود به آن رأي بدهيم از بيش از 12ميليون مجموع آرا، 11 ميليون رأي به وي داده شد. تا حالا وقت كردي سؤال كني از پدر و مادرت كه پدر جان! مادرجان! اين بني صدر چگونه 11 ميليون رأي آورد؟ تو رأي دادي؟ اگر شما رأي نداديد، پس اين 11 ميليون چگونه رأي آوردند چه كسي رأي داد. پدر و مادر سرشان را به پايين مي اندازند مي گويند بله من رأي دادم. مي داني براي چه چيزي‌ رأي دادم؟ پنج دليل داشت كه براي ما خيلي مهم بود: 1. سيد بود. 2. فرزند آيت الله بود. 3. مدرك دكتراي اقتصاد داشت و تز اقتصاد توحيدي داشت كه ما فكر مي كرديم اگر او بيايد كارستان مي كند 4. با امام آمده بود و ما فكر مي كرديم يار امام است و از روزي كه آمده بود بعد از انقلاب در تمام مناظره ها رقبا را شكست مي داد. 5. قاطبه روحانيت هم پشت سر وي بود. پنج علت داشت كه مي گفتند بني صدر صد در صد. 11 ميليون رأي داديم. شد فرماندهي كل قوا. گرماگرم يك چنين روزهاي جنگ شد كه گفت حق نداريد به جبهه كمك كنيد، مهمات حق نداريد بدهيد، فشنگ حق نداريد بدهيد. اينقدر شرايط تنگ شد. بعد هم كه كارش به درگيري با حزب جمهوري و شهيد بهشتي كشيد.

امروز براي شما حقانيت بهشتي و خباثت بني صدر مشهود است و ترديدي در آن نداريد اما آن زمان كه اينطور نبود. تنها آنهایي كه بصيرت داشتند، مي دانستند حق با كيست و مسئله از چه قرار است. در همين سپاه پاسداران، ما پاسداران دو قشر بوديم؛ بهشتيون و بني صدريون. بهشتيون عكس بني صدر را پاره مي كردند و بني صدريون عكس بهشتي را. همه اينها هم خواص هستند و فداييان امام. گاهي كار اينقدر حساس مي شود كه اينها همديگر را مي كوبند. حتي امام براي اينكه بني صدر دستش رو شود، شهيد بهشتي را ممنوع المنبر مي كند. از فردا در خيابان ها مي گفتند ديديد امام تشخيص داد كه بهشتي را كنار گذاشت. گذشت تا اينكه از طريق فرمانده شيري به نام محسن وزوايي كه شما دانشجويان وارث او هستيد و فاتح بخشي از خاك آمريكا يعني لانه جاسوسي، مدارك و اسنادي فاش شد كه رئيس جمهور محبوب ما زماني كه در فرانسه بوده، به عضويت CIA در مي آيد با ماهي اينقدر دلار. سريعاً نامه را پيش امام مي برند، مي دهند به حضرت روح الله. امام چه كرد؟ امام نامه را زير تشك گذاشت و فرمود: «باشد تا وقتش برسد». بارك الله امام. باز حاضر نيست تا به رأي مردم خدشه اي وارد شود. يك هفته مي گذرد در بين حزب اللهي‌ها باز هم انشقاق به وجود مي آيد. امام چرا اعلام نمي كند؟ همين حرف‌هايي كه امروز درباره "آقا" هست. كهولت سن، نكند دور تا دور بيت بسته است و اخبار كاناليزه به آقا مي رسد و... دو هفته گذشت يك ماه گذشت. آقا عراق حمله مي كند! اين خيانت رسمي شده است، اصلاً صلاحيت رياست جمهوري و فرماندهي كل قوا را ندارد، زد و جرياناتي شد و فقط خدا خواست كه اين قصه برملا شود. شبي كه با مسعود رجوي سرخاب و سفيداب ماليد به صورتش و دامن زنانه پوشيد و از فرودگاه مهرآباد فرار كرد، ما ريختيم در خيابان و شعار داديم مرگ بر بني صدر، درود بربهشتي. ديگر فايده ندارد. امام اگر صحبت نمي كرد، تشخيص داده بود. تو هم بايد تشخيص مي دادي. اين مراحل گذشت. از فرداي آن قصه هركس كه مي خواست پافشاري كند و بگويد ما 11 ميليون به بني صدر رأي داديم، در جواب مي گفتيم ساعت خواب عزيزم! تمام شد. او ديگر كارش با كرام الكاتبين است و جالب اين است كه بني صدر امروز حامي موج سبز است.

در همين فتنه سبز، دختر من پسر من وقتي به اين جريان نگاه مي كند، شيرين عبادي را نمي بيند، فائزه را نمي بيند، مسعود رجوي و بني صدر را نمي بيند، نهصت آزادي را نمي بيند، فقط اين را به عنوان نخست وزير امام مي بيند! چرا قاطی مي کند اين بچه، وقتي هم به او مي گويي در جواب مي گويد من به بقيه كار ندارم فقط اين را قبول دارم؛ اين افرادي را كه تحت يك جرياني براي اين شخص فعاليت مي كنند، نمي بيند، ولي بايد ببينيم كه اين موج سبزي كه ايجاد شده است، حاميانش چه كساني هستند و بعد اينها هركدام يك داستاني دارند، چگونه با همديگر متحد شدند، افرادي هستند كه نه ولايت فقيه را قبول دارند و نه خاتمي را و به هيچ صراطي مستقيم نيستند.

عزيزم اگر تو اين جريانات را نمي شناسي چرا خودت را اذيت مي كني؟ برو استراحت كن. مجبور به داد و فرياد كه نيستي! ولی ما كه نبايد اين طرف را رها كنيم. اتفاقاً ما وارث اين انقلاب هستيم. حالا مي خواهيم بياييم در اين معركه اين آموزه ها را منتقل كنيم. مرا مي خواهند سالي يكبار ببرند به راهيان نور تا پنج روزه مسئوليت يك سال را ارائه دهم؟ مي شود چنين چيزي؟ با پنج روز راهيان نور بردن آن هم با اين مدل بي برنامگي؟ اما جبهه مقابل تو اينگونه فكر نمي كند. براي لحظه به لحظه اين قصه برنامه دارد. صد بار اين قضيه را تكرار مي كند تا كار در لحظه عمليات واقعي درست دربيايد. غير از اين هم نمي شود. ولي من و تو دغدغه نداريم. دقيقه نود همه چيز عقب افتاده و ما هنوز كاري نكرديم. كي قرار است اين اوضاع درست شود؟ كي مي خواهد اين كار در متن بيايد؟ چند تا مشكل دارم: هم بايد در اين اوضاع درس بخوانم نمره خوب بياورم چون رقيبانم سر كلاس هستند استاد هم اتفاقاً رحم نمي كند به ما به مراتب سختگيرتر است. اصلاً قاعده اينطوري است. هم بايد درس بخوانم هم بايد وارد جريانات سياسي بشوم. مگر مي شود، اگر هم رها كنم اينها ما را مي بلعند. هشت سال كه نه 16 سال اوضاع دست اينها بود شخم‌مان زدند. اين چهار سال هم كه دست احمدي نژاد افتاد، رفتي خوابيدي. مدل تو هم اينگونه است كه مثل آنها نگاه نمي كني. خدا عنايتي كرد و احمدي نژاد بر اثر يك عنايت الهي رأي آورد، باز هم ول كردي رفتي خوابيدي. سر اين چهار سال هم كه آخرين فرصت تو است، باز هم عنايت خداوند بود. وگرنه همه چيز آماده بود در اين انتخابات بايد مي رفتي. يعني 16 سال دو مرتبه عقب مي افتادي. و ماادریك سته عشر سنوات يعني چهار دوره. در اين قصه نمي خواهي بالاخره كار كني، بكاري تا ديگران بخورند. NGO هايشان را پول دادند، كار كردند، به اينجا رسيدند. و بعد روزهايي كه اين اتفاقات افتاد، همگي متحدالشكل در مقابل يك جريان مي ايستند. خانم‌ها در آرايش‌شان متحد و شما در رأي حق خود شك داريد. چه قدر سخت است از هيچي ما را به اين مرحله رساندند. اميداورم كه بتوانيم اين مرحله را با هوشياري شما خيلي سريع گذر كنيم.

واي كه اگر نامردي نمي كردند و تفكرات روح الله را مي گذاشتند طرح شود امروز كار به اينجا نمي رسيد. امام در جواب اين قصه اينطور مي فرمايند: "اينها يك خورده ريزهايي دارند كه با اينها مي خواهند مملكتشان را اغفال كنند. شما بيدار كنيد اينها را شما در مقابل حرفهاي اينها حرف بزنيد. در مقابل مقاله هايشان مقاله بنويسيد. در مقابل سخنراني هايشان سخنراني كنيد اين نتايجي كه اينها دارند گاهي از قصور است گاهي از شيطنت اين را به رخشان بكشيد. بفهمانيد كه جمهوري اسلامي با 98% پذيرفت حالا بگويند ما اينجايش را ديگر نمي خواهيم. اين برخلاف مسير ملت است. ملت اين را پذيرفته است. جمهوري اسلامي را پذيرفته است. اين مثل اين است كه حالا بيايند بگويند كه ملت گفته جمهوري اسلامي ما شاهنشاهي مي خواهيم. ملت نفهميده است. اينها دارند ملت را به نفهمي و حماقت متهم ميكنند. حال آنكه ملت ما با تمام فهم و شعورش اين كار را انجام داده است. و شما بايد با كمال توجه و بدون هيچگونه درگيري (مشخصاً بحث دانشگاه است كه امام توضيح مي دهند) صحيح نيست. ما نبايد به آنها جلوه حق به جانب بدهيم. وقتي درگيري شد و اكثريت شما داريد و فرض كنيد كه آنها را كتك زديد و چه كرديد اين به نظر شايد اشخاصي بيايند به اينكه اينها حجتي نداشتند و كتك زدند و متوسل به زور شدند. اينها هركدامشان آمدند در دانشگاه و گفتند برويد جلويش بگوييد. چه مي گوييد؟ يك وقت مي خواهد هياهو كند كه اكثراً اينگونه هستند اينها را كه وادار مي كنند به هياهو جمع بشويد دورش بگوييد بنشين صحبتهايت را بكن ببينيد هيچ صحبتي ندارد. مي بينيد كه اصلاً صحبت ندارد. فقط مي خواهد تشنجي بكند و نگذارد دانشگاه باز شود و نگذارند دانشگاه عمل خود را انجام دهد. بدون اينكه با آنها جنگ و نزاع داشته باشيد. با آنها بدين نحو مقابله كنيد. يا آنها اگر يك اجتماع 10هزار نفري مي كنند شما 20هزار نفر را جمع كنيد. مسائل خود را بگوييد ابا هم نكنيد. اين امور بايد انجام گيرد و اميدوارم كه نرسد به آنجايي كه مي خواهند. اگر رسيديم به اينكه مي خواهند توطئه كنند و چه كنند، خوب تكليف ديگري هم ممكن است داشته باشيم. و من اميدوارم شما بعضي از موازيني كه اشاره كردم روي همين موازين عمل كنيد و البته محتاج به اين هستيم كه يك رشته جمعيتي باشند اشخاصي هم باشند كه نظارتي داشته باشند و افراد مطلع و متدين و مؤمن كه نظارتي هم داشته باشند و كارها روي نظارت آنها انجام گيرد."

روح الله را بشناسيم. حداقل 20 جلد صحيفه نور است كدام يك را بخوانم. عزيزم تو بازهم بايد وقت بگذاري درست را بايد بخواني، جريانات انقلابي را بشناسي. محك را بايد بشناسي. امام را بايد بشناسي ديگر بس است در اين جريانات دنبال اشخاص راه افتادن. رأي به احمدي نژاد رأي به تفكر بود نه رأي به قيافه و هيكل او. فلاني مي گويد كه آقا هم اشتباه كرد خودش را خرج احمدي نژاد كرد! خيلي حيف شد! تو نمي خواهد براي آقا خط و نشان بكشي. خود آقا فرمودند من براي هر دولتي هم دعا مي كردم و هم حمايت. در اين ها ديدم كه بيشترين هجمه به اين تفكر مي شود من هم خودم را بيشتر از ديگران خرج كردم وظيفه خودم دانستم از اين دولت حمايت كنم. جبهه است. دو خط دارد. وسطي وجود ندارد. يا اين‌طرفي يا طرف ديگر. حضرت آقا مي فرمودند كه من همه اينها را دوست داشتم ولي مادامي كه پيرو اين تفكر باشند. وقتي نگاه مي كنم مي بينم كه اين تفكر يعني تفكر احمدي نژادي به ما نزديك‌تر است لذا خودم را موظف مي دانم كه بيشتر حمايت كنم و به همين دليل است كه دشمن تمام خاكريزش را گرفته كه سرانجام اين قصه را به كام ما تلخ كند. تو هم در اين جريان موظفي كه حامي جريان فكري باشي.

4 سال بعد اين هم تمام مي شود و مي رود كنار، يكي ديگر مي آيد. صرفاً دنبال اشخاص رفتن انحراف است. به تعبير اميرالمؤمنين مرد را بايد به حق بسنجي و نه حق را به مرد. يك بار اين واحد را پاس كردي. 11 ميليون رأي داديم سر از ناكجا آباد درآورد. براي بار دوم پاس كرديم 20ميليون رأي داديم 8 سال با آد‌هاي مزخرف نابودمان كردند. بس است ديگر. حاضر نيستيم دومرتبه تجربه كنيم. از اين به بعد خودت را اذيت نكن.

ما به احمدي نژاد هم براساس محك و ملاك و معياري كه داريم، نمره مي دهيم هرجا با خط ولايت و پشتيبان آقا بود يا علي. هرجا نبود ديديم كه كج مي رود و از ولايت مقداري فاصله گرفت با او برخورد مي كنيم. استاد دانشگاه چه مي كند وقتي ورقه امتحاني را تصحيح مي كند؟‌ سؤال اول را مي خواند مي گويد 2 نمره نياوردي، 18. سؤال بعدي به همين شكل تا يك حدي فرصت داري وگرنه رد مي شود. بايد ترم بعد بيايي. ملاك وجود دارد. ملاك و معيار افراد نيستند. امام روح الله ما را اينگونه بارآورد. امام فرمود كه من خميني هم اگر خلاف اسلام عمل كنم ملت او را كنار مي زنند. اينگونه اين انقلاب بيمه شد والا صدبار زمين خورده بود. اگر هر روز يك سؤال جديد برايت پيش آمد، آقا هم نمي تواند هر روز بيايد براي تو تعيين تكليف كند كه اينجا را برو و آنجا را نرو. خطت كجاست؟ سنگرت كو؟ دوستان جبهه است! يعني يك جبهه نبردي همين الآن وجود دارد، جبهه جنگ نرم. در اين نبرد، خواهر و زنت را از تو مي گيرند، بچه هايت را مي گيرند. در جبهه اسير مي گيرند، دشمني وجود دارد، مي پرسي كدام دشمن؟ همان دشمني كه تو به‌خاطر ضعفت در اداره امور آن را بزرگ مي كني. عزيزم كي مي خواهي جبهه را بفهمي؟ سنگرت كو؟ دانشگاه است؟ پس چرا با هم نيستيد؟ اطلاعات عمليات داريد؟ كساني را داريد برود در دل دشمن بيايد برنامه آنها را بگويد؟ اين خط مقدم شما ديده بان دارد كه تحركات دشمن را نگاه كند ؟ ندارد. تخريبچي داريد؟ موانع بر سر راه دشمن قرار داديد كه اگر امشب تصميم گرفتند به خط شما بيايند، جلوي آنها را بگيريد؟ جلوی پايتان قوطي كنسرو گذاشتيد كه اگر دشمن نزديكتان شد از صداي آن بيدار شويد؟ نگهبان داريد؟ يا اينكه نه همه با همديگر مي خوابيد و بعد فردا مي بينيد كه زدند خطت را گرفتند؟ فرمانده‌اتان كيست و كجاست؟ كجاست كه بگويد شما امروز اين جا را آتش كن. شما امروز وظيفه آتش داريد، امروز اينها استراحت كنند. فردا شما استراحت كنيد يگاني كه مي خواهد كاريكاتور بكشد با كاريكاتور شخم‌شان بزنيد. اگر شاعر داريد فردا نوبت اوست. هفته بعد يك مراسم داريم، شعرا بايد بيايند اينها را شخم بزنند. شعرا استراحت پس فردا گرافيست ها.

برنامه اي براي پدافند نداريم. نگفتم آفند، نگفتم هجوم. اگر شرايط و اوج تفكر انقلابي را مي فهميديم، دهه اول تفكرات‌مان مي رسيد به بوسني. در جنگ بوسني با سيد مرتضي آويني فيلم گرفته بوديم داشتيم فيلم را مونتاژ مي كرديم يك‌جاي فيلم يك شخصي بود مدل فشن داشت كه موهايش تاج بود. سينه اش باز و يك تسبيح آويزان از آن و در قنداق اسلحه اش پوستر امام را چسبانده بود و الله اكبر روي سينه اش نوشته بود. شهيد آويني گفت: اينجا را كات كن. اينكه مي گويند تهاجم فرهنگي انقلاب اسلامي يعني اين. 10هزار كيلومتر فاصله دارد. اروپايي‌ها را هم مي دانيد كه مدل آنها مثل شرقي‌ها نيست كه يك پولي بگيرد اينگونه عكس بگيرد. دوست دارد ذات خودش را نشان دهد. اين كه آنجا اتفاق افتاد از انقلاب و تفكر تو است. يعني آفند تهاجم انقلاب اسلامي.

اين‌قدر ما را در آن 16 سال از اين قضايا دور كردند كه سنگرهاي كليدي جهان را كه به تعبير امام بايد فتح مي كرديم، امروز در خانه هايمان زده ايم و امروز تو كلافه اي و براي اينكه حتي اگر كاري هم نكنند باز هم برده اند چرا كه سال 365 روز است، 365 سؤال براي تو درست مي كنند. امروز قضيه كهريزك را درست مي كنند تا مي خواهي اين را جواب دهي، سؤال دوم 72 کشته را علم مي كنند، اين را جواب مي دهي، پسر همت و دختر باكري را مطرح مي كنند؟ 365 روز بايد بدوي دنبال توپ اينها. نمي گذارند فكر كني و برنامه ريزي كني. كي مي‌خواهي برسي به اين مباني؟ امام شناسي، انقلاب شناسي، دفاع مقدس شناسي و تاتيك‌هاي نبرد غرب، نبرد نرم، خط شناسي، جبهه شناسي، خودي شناسي، دشمن شناسي؟ همين قدر هم كه پاي سخنراني ها بنشيني باز هم خوب است. ولي چرا وقت خودت را به بطالت مي گذراني؟ پاي كامپيوتر، رفقاي ناباب و... بعد مي گويي كلافه ام. كلافگي تو با يك سخنراني رحيم پور ازغدي برطرف مي شود. ولي كار نمي كني. باز هم بعد دوساعت مي آيي در جامعه همان آش و همان كاسه. خيلي شرايط سنگين شده است. اگر احساس كني مسئوليت داري، كمرت بايد خرد شود زير اين بار مسئوليت. مي خواستي پرچم برنداري؟ اگر مبارزه سخت است، برو بيرون از خط، برو استراحت كن ولي اگر آمدي زير فشار بايد خون بدهي.

نبرد با اهل قبله در مقايسه با نبرد با مشركين و كفار اين‌قدر سخت است كه نبرد اول ناكثين كه پيش آمد، بعضي اصحاب قاطی کردند. گفت يا علي مي شود يك مأموريت برون مرزي به من بدهي من بروم اينجا نمانم. نمي توانم. يك طرف طلحه و زبير و عايشه همسر پيغمبر هستند، يك طرف جنابعالي هستيد همه روزي با يكديگر شمشير مي زديد. چه كسي حق است و چه كسي باطل؟ امام فرمود: اعرف الحق تعرف اهله. بيا برو حق را بشناس و بعد اهلش را. اگر نتوانستي و كار تو نبود از اين معركه بيرون برو. رفتند غنيمت جمع كنند آقا فرمود حق نداريد دست به غنيمت ها بزنيد. آقا خونشان را ريختيم چرا دست نزنيم؟ نه! وقتي كه زمان پيغمبر مي جنگيدي غنيمت جمع مي كردي به‌خاطر اين بود كه دشمن تو مشرك و كافر بودند اما اينها مسلمانند. قاطي كرد. گفت خونشان حلال است غنيمتي هاي اينها حلال نيست؟ فرمود نه! تكان خوردند. نبرد دوم اتفاق افتاد. با چه كساني؟ با قاسطين. معاويه سرسلسله امويان وسط صحنه آمد. اينها را مي دانيد گزافه گويي است. خيمه آخر، داستان مالك اشتر كه گفت آقا بگذار شمشير آخر را بزنم. به آقا فرمودند به مالك بگو برگردد! گفتند اگر مي خواهي مولايت را زنده ببيني برگرد. قرآ‌ن‌ها روي نيزه ها رفت. مولا گفت بزنيد اينها را ورق پاره اي بيش نيستند. باز هم سپاه اسلام ريزش كرد. كلافه است. نبرد سوم به مراتب سهمگين تر. نبرد مارقين. تا قبل از اينكه صحنه نبرد آماده شود به مولا گفتند كه بگذاريد شروع كننده ما باشيم. فرصت خوبي است. مولا فرمود ما شروع كننده اين قصه نخواهيم بود. تا لحظه آخر موظف به هدايت هستی. حتی يك نفر را اگر توانستي از آن طرف بياوري اين طرف بايد وقت بگذاري. ابن عباس را فرستادند آن طرف به او گفتند اگر رفتي آنجا با آنها سر قرآن محاجه نكني! سر سنت و سيره نبوي با آنها بحث كن. ابن عباس برگشت پاهایش می‌لرزيد. آقا فرمودند چه شد؟ گفت آقاجان اينها چه كساني بودند ما را طرف اينها فرستادي ؟ يك آيه قرآن مي گفتي 10 آيه جواب مي دادند. از اثرات كثرت سجود پيشاني هايشان كبره بسته بود. مع الوصف از 8هزار نفر 4هزارنفر را جذب كردند. در طي بيش از 2 ساعت نبرد، اين 4هزارنفر به خاك و خون كشيده شدند، فقط 5 تا 9 نفر از آنها فرار كردند. به مولا گفتند احسنت ته اينها را درآوردي، تمام شدند. آقا فرمودند اشتباه مي كنيد. دومرتبه در رحم مادرانشان و در صلب پدرانشان توليد مثل مي كنند نمي توانيد ته اينها را دربياوريد در اين روزها فقط بايد به خدا پناه ببريد.

نيروهاي مسعود رجوي همه شان كه تخم حرام نبودند. انحراف از موارد كوچك شروع مي شود. اين‌قدر ادامه پيدا مي كند تا مي شود نيروي مسعود رجوي. از آن اول به آنها مي گفتي نرو با این جماعت، مي گفتند نه ما مي خواهيم با امپرياليسم بجنگيم شما با اين نيروهاي مرتجع نمي توانيد مقابله كنيد. رفت و رفت تا سر از اردوگاه اشرف درآورد. شب مرصادي هم كه مي خواست هجمه كند، نرفت كار زشت انجام دهد من ديدم كجا بود. در فيلم با نيروهايش همه وصيت نامه نوشته، گت كرده منظم در كجا؟ حرم ابوالفضل العباس. الله اكبر! آنجا شروع كرد به صحبت كردن. قدرت كاريزمايي فوق‌العاده اي هم در سخنراني داشت. چيز و چيز هم نمي كرد كه حرف يوميه خود را نيز بلد نباشد. در رشت وقتي مسعود رجوي بالاي سر ميرزا كوچك خان صحبت مي كرد، چندصدمتر آن طرف‌تر دختر و پسر غش مي كردند خيلي انقلابي و آتشين و باصلابت. در حرم حضرت عباس گفت: «ابوالفضل العباس به خون و دست‌هاي بريده شده تو قسم مي خوريم كه تا دشمن دجال تو را سركوب نكنيم و اينها را آزاد نكنيم از پاي نخواهيم نشست.» همه هم گريه مي كردند. در وصيت نامه ها هم هست كه «پدر و مادرم عن‌قريب مي آيم كربلا را دوست داشتي آزاد شده ببيني امروز به دست مجاهدين آزاد مي شود.» اينها را ديديم.

نگفتند براي تو؟ نبايد هم بگويند. در صورتي كه اگر براي تو روشن كنند مي بيني كه زهرا رهنورد دقيقاً مثل مريم رجوي رجز مي خواند. "ما امروز احساس تكليف مي كنيم..." دقيقاً همان فيلم و همان‌طور صحبت. باز تكرار تاريخ و باز بچه ماهي هاي كوچولوي دانشگاه گول اين قلاب‌هاي طلايي را مي خورند، كرم‌هايي كه وول مي خورند. همچنين كه مي آيد نزديك اين كرم‌ها، قلاب گير مي كند لاي چادر دختر و پيراهن پسر ما و او را مي برند. صحبتهايم را با يكي دو مورد ديگر از اتفاقاتي كه براي حضرت روح الله افتاد تمام كنم.

"در آينده ممکن است افرادي آگاهانه يا از روي ناآگاهي در ميان مردم اين مسئله را مطرح نمايند که ثمره خون‌ها و شهادت‌ها و ايثارها چه شد. اينها يقيناً از عوالم غيب و از فلسفه شهادت بي‌خبرند و نمي‌دانند کسي که فقط براي رضاي خدا به جهاد رفته است و سر در طبق اخلاص و بندگي نهاده است حوادث زمان به جاودانگي و بقا و جايگاه رفيع آن لطمه‌اي وارد نمي‌سازد."

بنده استاد رشته شهرسازي و معماري هستم، اين ترم به دانشجويانم موضوع در باره شهيد دادم. اينقدر بچه را اذيت كردند. بچه مقابل استاد موضع مي گيرد مي گويد شهيد كيه استاد؟ اين كلمات مصادره شده است، بدم مي آيد از اين حرف‌ها و كلمات. به نظر شما اين حرف اين بچه است؟

"خون عارفان و دل سوختگان شهيدان براي ابد درس مقاومت به جهانيان داده است. و خدا مي داند که راه و رسم شهادت کور شدني نيست. و اين ملت ها و آيندگان هستند که به راه شهيدان اقتدا خواهند نمود. و همين تربت پاک شهيدان است که تا قيامت مزار عاشقان و دارالشفاي آزادگان خواهد بود. خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند."

و بعد مي فرمايد: "بدا به حال آناني كه در اين قافله نبودند! بدا به حال آنهايي كه از كنار اين معركه بزرگ جنگ و شهادت و امتحان عظيم الهي تا به حال ساكت و بي تفاوت و يا انتقاد كننده و پرخاشگر گذشتند! آري، ديروز روز امتحان الهي بود كه گذشت و فردا امتحان ديگري است كه پيش مي آيد و همه ما نيز روز محاسبه بزرگ‌تري را در پيش رو داريم. آنهايي كه در اين چند سال مبارزه و جنگ به هر دليلي از اداي اين تكليف بزرگ طفره رفتند و خودشان و جان و مال و فرزندانشان و ديگران را از آتش حادثه دور كرده اند مطمئن باشند كه از معامله با خدا طفره رفته اند، و خسارت و زيان و ضرر بزرگي كرده اند كه حسرت آن را در روز واپسين و در محاسبه حق خواهند كشيد. من مجددا به همه مردم و مسئولين عرض مي كنم كه حساب اينگونه افراد را از حساب مجاهدان در راه خدا جدا سازند، و نگذارند اين مدعيان بي هنر امروز و قاعدين كوته نظر ديروز به صحنه‌ها برگردند. من در ميان شما باشم و يا نباشم به همه شما وصيت و سفارش مي كنم كه نگذاريد انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بيفتد. نگذاريد پيشكسوتان شهادت و خون در پيچ و خم زندگي روزمره خود به فراموشي سپرده شوند.»

و بعد اينجا مسئله بسيار مهم تر كه جنگ از همان اول هم بايد جمعش مي كردي معلوم بود كه شما نمي توانيد پنجه در پنجه استكبار جهاني بفشاريد. هر روز ما در جنگ بركت داشتيم. چه بركتي؟ مگر جنگ مي شود بركت داشته باشد؟

«هر روز ما در جنگ بركتی داشته ایم كه در همه صحنه ها از آن بهره جسته ایم.
ما انقلابمان را در جنگ به جهان صادر نموده ایم.
ما مظلومیت خویش و ستم متجاوزان را در جنگ ثابت نموده ایم.
ما در جنگ پرده از چهره تزویر جهانخواران كنار زده ایم.
‌ما در جنگ دوستان و دشمنانمان را شناخته ایم.
ما در جنگ به این نتیجه رسیده ایم كه باید روی پای خودمان بایستیم.
ما در جنگ ابهت دو ابرقدرت شرق و غرب را شكستیم.
ما در جنگ به مردم جهان خصوصا به مردم منطقه نشان دادیم علیه تمامی ابر قدرت ها سالیان سال می توان مبارزه كرد.
همه اينها از بركت خونهاي پاك شهداي عزيز هشت سال نبرد بود. همه اينها از تلاش مادران و پدران و مردم عزيز ايران در 10 سال مبارزه با آمريكا و غرب و شوروي و شرق نشأت گرفت.
جنگ ما جنگ حق و باطل بود و تمام شدنی نیست.»

عزيزم اگر مي گفتي يا ليتني كنا معك اي كاش با شما بوديم همت و احمد متوسليان را درك مي كرديم. امروز پرچم دست توست. قرار شده تو نقش حسن باقري را بازي كني. امروز تو كاوه اي. هرچه بود گذشت. در اين جنگ امروز بايد تو خودت را نشان بدهي.

«جنگ ما جنگ فقر و غنا بود. جنگ ما جنگ ایمان و رذالت بود و این جنگ از آدم تا خاتم زندگی وجود دارد. چه كوته نظرند آنهايي كه خيال مي كنند چون ما در جبهه به آرمان نهايي نرسيده ايم، پس شهادت و رشادت و ايثار و از خودگذشتگي و صلابت بي فايده است. صدای اسلام خواهی افریقا از جنگ هشت ساله ماست. علاقه به اسلام شناسی مردم در امریکا و اروپا و آسیا و افریقا از جنگ هشت ساله ماست. من در اينجا از پدران و مادران و خواهران و برادران و همسران و فرزندان شهدا و جانبازان به خاطر تحليل‌هاي غلط اين روزها رسماً معذرت مي خواهم و از خداوند مي خواهم مرا در كنار شهداي جنگ تحميلي بپذيرد. راستي مگر فراموش كرده‌ايم كه ما براي اداي تكليف جنگيده ايم و نتيجه فرع آن بوده است. ملت ما تا آن روز كه احساس كرد كه توان و تكليف جنگ دارد به وظيفه خود عمل نمود. و خوشا به حال آنان كه تا لحظه آخر هم ترديد ننمودند، آن ساعتي هم كه مصلحت بقاي انقلاب را در قبول قطعنامه ديد و گردن نهاد، باز به وظيفه خود عمل كرده است! آيا از اين كه به وظيفه خود عمل كرده است نگران باشد. نبايد براي رضايت چند ليبرال خودفروخته در اظهارنظرها و ابراز عقيده ها به گونه اي غلط عمل كنيم كه حزب الله عزيز احساس كند جمهوري اسلامي دارد از مواضع اصولي اش عدول مي كند. تحليل اين مطلب كه جمهوري اسلامي ايران چيزي به دست نياورده و با ناموفق بوده است آيا جز به سستي نظام و سلب اعتماد مردم منجر نمي شود! تاخير در رسيدن به همه اهداف دليل نمي شود كه ما از اصول خود عدول كنيم.»

اين روزها داريد اين بمباران تبليغاتي را مي بينيد. بمباران اين كلمات در سايت‌ها از قول بعضي از فرزندان شهدا كه اگر پدر من شهيد نشده بود امروز پشت ميله ها بود و اعتراف مي كرد! اين بچه ها مگر چقدر پدرانشان را درك كرده اند و شناخت دارند. همت و باكري‌اي كه من در زير آتش فكه و طلایيه ديدم و در خط مقدم با آنها زندگي كردم، انسانهایي بودند رها از هر رنگ و تعلقي كه بي‌رنگ بودن هرگز به هيچ رنگي را آغشته نمي كردند، چه رسد به رنگ فتنه و ننگ. ما از معلم شهيدمان چمران ياد گرفتيم كه فريادرس مظلومان جهان باشيم. چمران آن زمان كه كشور خودش اسير طاغوت بود براي رهایي شيعيان لبنان و مردم فلسطين در لبنان با اسرائيل مبارزه مي كرد، بعد اينها شعار مي دهند "نه غزه نه لبنان جانم فداي ايران". آن زمان كه همت و باكري براي ايران اسلامي جانشان را فدا مي كردند، شما كجا بوديد؟ اينها حتي نمي دانند كه همت فرمانده اي داشته به نام احمد متوسليان كه بيش از 27 سال است در دست اسرائيل اسير است و خود همت به همراه او به لبنان اعزام شد تا با اسرائيل بجنگد تا به دستور امامشان آن را از صفحه روزگار محو كنند. وقتي مسموميت فرزندان اين عزيزان را مي بينم جگرم آتش مي گيرد و خودم و همسنگرانم را مقصر مي بينم. امام به ما گفت:

«همه ما مامور به اداي تكليف و وظيفه ايم نه مامور به نتيجه. اگر همه انبيا و معصومين -عليهم السلام- در زمان و مكان خود مكلف به نتيجه بودند. هرگز نمي بايست از فضاي بيشتر از توانايي عمل خود فراتر بروند و سخن بگويند و از اهداف كلي و بلندمدتي كه هرگز در حيات ظاهري آنان جامه عمل نپوشيده است، ذكري به ميان آورند. در حالي كه به لطف خداوند بزرگ، ملت ما توانسته است در اكثر زمينه هايي كه شعار داده است به موفقيت نايل شود. ما شعار سرنگوني رژيم شاه را در عمل نظاره كرده ايم، ما شعار آزادي و استقلال را به عمل خود زينت بخشيده ايم، ما شعار مرگ بر آمريكا را در عمل جوانان پرشور و قهرمان و مسلمانان در تسخير لانه فساد و جاسوسي آمريكا تماشا كرده ايم، ما همه شعارهايمان را با عمل محك زده ايم. من امروز بعد از ده سال از پیروزی انقلاب اسلامی همچون گذشته اعتراف می کنم که بعض تصمیمات اول انقلاب در سپردن پست‌ها و امور مهمه کشور به گروهی که عقیده خالص و واقعی به اسلام ناب محمدی (ص) نداشته اند، اشتباهی بوده است که تلخی آثار آن به راحتی از میان نمی رود. گرچه در آن‌موقع هم من شخصا مایل به روی کار آمدن آنان نبوده ام ولی با صلاحدید و تایید دوستان قبول نمودم و الان هم سخت معتقدم که آنان به چیزی کمتر از انحراف انقلاب از تمامی اصولش و حرکت به سوی آمریکای جهانخوار قناعت نمی کنند، در حالی که در کارهای دیگر نیز جز حرف و ادعا هنری ندارند.

و نکته مهم در این رابطه اینکه نباید تحت تاثیر ترحم های بیجا و بی مورد نسبت به دشمنان خدا و مخالفین و متخلفین نظام، به گونه ای تبلیغ کنیم که احکام خدا و حدود الهی زیر سوال بروند...

... صریحا اعلام می کنم: تا من هستم نخواهم گذاشت حکومت به دست منافقین بیفتد، تا من هستم نخواهم گذاشت منافقین، اسلام ِ مردم بی پناه را از بین ببرند، تا من هستم از اصول نه شرقی و نه غربی عدول نخواهم کرد، تا من هستم دست ایادی آمریکا و شوروی را در تمام زمینه ها کوتاه می کنم و اطمینان کامل دارم که تمامی مردم در اصول، همچون گذشته، پشتیبان نظام و انقلاب اسلامی خود هستند.»

اين حرفهاي امام فقط شعار نبود شيخ آلزايمر گرفته! فقط شعار نبود كه اين سه دهه براي فلسطين شعارداديم كه اين‌دفعه مي خواهيم براي خودمان شعار دهيم! جناب آقاي كروبي آن موقعي كه آن جماعت در حرم امن الهي روز قبل از آن هم به تو گفتند كه اينها مي ريزند بيرون، مي خواهند هجمه كنند، گفتي تظاهرات را ادامه مي دهيم، مردمي كه به فرماندهي ژنرال ويگنر آلماني كه از شش ماه قبل آمده بود، سعودي‌ها را آموزش داده بود و بيش از 500 زن و مرد و را به خاك و خون كشيد، فقط براي شعار نيامده بودند بلكه آن شعار از شعورشان نشأت گرفته بود. اگر تو اعتقاد به عملكرد خودت نداشتي و امروز به خزعبلات افتادي و قاطي كردي و در اين دو روز دنيا دست و پا مي زني، مردم با شعور و اعتقاد و آزادي عمل براي حمايت از اين تفكر آمده بودند. كافر همه را به كيش خود پندارد. اينگونه نيست كه به مردم بگويي، من سردار بودم و بگويي من كفيل شهدا بودم. نه! مردم ملاك و محك دارند. امام به ما آموخت كه همه شما را با محك حق بسنجيم. حرف آخر اينكه امام با انقلاب غربالي پديد آورد كه تمام اين جماعتي كه دعوي دارند و مدعي خط امام‌اند، بايد بيايند در اين غربال آزمايش شوند و دروغگويان و لاف زنان و پشيمان شدگانشان ريزش و سقوط كنند. اين غربال هميشگي است و هيچ‌گاه متوقف نمي شود.

نتوان گفت که اين قافله وا مي ماند
خسته و خفته از اين خيل جدا مي ماند

اين رهي نيست که از خاطره اش ياد کني
اين سفر همره تاريخ به جا مي ماند

دانه و دام در اين راه فراوان اما
مرغ دل سير ز هر دام رها مي ماند

برويد اي دلتان نيمه که در شيوه ما
مرد با هرچه ستم هر چه بلا مي ماند


هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ