کتاب های فارسی - آرشیو این وبلاگ در پایین صفحه قرار دارد

stat code

stat code

۱۳۸۸ آبان ۵, سه‌شنبه

[farsibooks] جبهه جيوه اي

جبهه جيوه اي

بعضي ها به «جيوه» مي مانند. روي ثبات و استحكام آنها، هيچ نمي شود حساب كرد يا باري بر دوششان گذاشت. زود سردي و گرمي شان مي شود. جيوه همين گونه است، ثبات ندارد اما به درد مي خورد. كجا؟ به عنوان ميزان الحراره، براي سنجش درجه فارنهايت و دماي هوا. جيوه دست خودش نيست. ماهيتش اين گونه است كه در دماسنج به خاطر هواي پيرامون، بجهد و بالا رود يا فرود آيد و منقبض شود. بعضي رجال سياسي به جيوه مي مانند. به ثبات قدم آنها نمي شود اطمينان كرد اما با آنها مي شود فهميد نرخ روز چيست و فضاي عمومي رو به كدام سمت دارد. با آنها مي شود فهميد كه 4 ماه پس از انتخابات رياست جمهوري و هجوم گسترده دشمن به تماميت اقتدار يك ملت، طرف كامياب، ملت ايران است يا دشمنان او كه جولاني دادند و كوشيدند طومار انقلاب و نظام و ايران را درهم پيچند؟ بالا رفتن دوباره تابلوي دفاع از خط امام خميني(ره) و قانون اساسي از سوي سران جريان موسوم به اصلاحات را- در حالي كه طي 6 ماهه قبل و بعد از انتخابات به معارضه با اساسي ترين باورهاي خط امام و قانون اساسي آمده بودند- بايد به حساب پيروزي ملت ايران گذاشت. جهت امروز بادنماي داعيه داران اصلاح طلبي، بر اين پيروزي شهادت مي دهد.
نمايشگاه مطبوعات و بحث هاي گرمي كه اين روزها در آن نمايشگاه برقرار بوده، همچنان كه بر نشاط و پويايي و سرزندگي قشر جوان ما شهادت مي دهد و به رغم تكاپوي دشمن، نمادي از اقتدار و امنيت كشور است، گواه ديگري بر جاري بودن نسيم حيات بخش خط امام و فراگيري عطر دلاويز آن در فضاي عمومي مي باشد. هفته گذشته در اولين ساعات حضور در نمايشگاه به دوست جواني برخوردم كه به ميرحسين موسوي رأي داده بود. شايد ساعتي با هم گفت وگو كرديم. ابهامات و انتقادهايي را مطرح كرد و پاسخ هايي شنيد و با اين چالش مواجه شد كه چرا امثال آقاي موسوي تا اين حد- به اعتبار اسنادي كه ارائه شد- مورد تمجيد و حمايت دولتمردان آمريكايي قرار گرفته اند يا چرا تجمعي در حاشيه راهپيمايي روز جهاني قدس برپا كرده اند كه در آن كساني خواستار حذف جمهوري اسلامي و حذف شعار مرگ بر آمريكا و اسرائيل شده اند تا آنجا كه وزير دفاع آمريكا سر وجد آمده و گفته «اين نشانه تأثيرگذاري و موفقيت تحريم هاي ماست. فشارها را بايد تا گسترش شكاف در ميان ملت ايران شدت بخشيد». بحث به اينجا كه رسيد همان دوست جوان گفت «من آمريكا را دشمن مي دانم و اگر همين امروز تعرضي به كشورم بكند مي روم و با او مي جنگم. من مدافع جمهوري اسلامي هستم». از همين جا باب بحث درباره جنگ نرم و تفاوت آن با جنگ سخت و رويارو باز شد.
ساعت كار نمايشگاه رو به پايان بود كه يكي از همكاران، دوست جواني را معرفي كرد. در مقطع پيش دانشگاهي تحصيل مي كرد. او اتفاقاً به احمدي نژاد رأي داده بود. او نيز مانند آن جوان ديگر دغدغه ها و نگراني هايي داشت. نيم ساعتي بيرون از نمايشگاه با هم سخن گفتيم. مي گفت حوادث پس از انتخابات مرا نگران كرده است. و نيز- به اعتبار ماجراي آقاي مشايي و نامه رهبر انقلاب- نگران بود از اينكه دولت از اصولگرايي فاصله بگيرد. نگراني اش مبارك بود. جوان دبيرستاني و چنين دغدغه اي؟ مگر اين دغدغه را مي شود قيمت گذاشت؟ تبريك داشت؛ گفتم. جاي شكر دارد دغدغه راستين اصولگرايي و اصلاح طلبي در ميان جوانان پرانرژي يك ملت.. پيداست دشمن با همه هزينه هاي گزافي كه كرده تا جوان ايراني، جواني كند و بي خيال دشمني هاي دشمن شود يا اگر پاي در ميدان سياست مي گذارد، به خدمت دشمن درآيد، جوان ايراني به شاكله هاي اصلي هويت ايران انقلابي- اسلام، ولايت و رهبري، قانون اساسي، استكبارستيزي، اصولگرايي اصلاح طلبانه- پايبند است. البته از دشمن توقع نيست كه دشمني اش را تعطيل كند و در پي اختلاف انداختن و درگير كردن خانواده بزرگ ملت با هم نباشد. «شما برادر ماييد در يك خانواده و ما شما را دوست داريم» با اين جمله، دوست جوان اولي را بدرقه كرديم و دست دوست دومي را به گرمي فشرديم و رفت حال آن كه هر دو بيش از ما حرف براي گفتن داشتند.
حساب مردم اما با حساب جيوه مآبان جداست. به تسامح به جيوه قياسشان مي كنيم. بي ثباتي و نوسان در ذات جيوه است. خلقت او چنين است. اما رجال سياسي و اصحاب حزب و روزنامه كه مجبور نيستند «جيوگي»! كنند، به اراده خود خوي جيوه گري پيدا مي كنند. هوس خطا به سرشان مي زند و مرتكب مي شوند. اينجا دو كار مي شود كرد. متذكر خطا شد، دست پشت دست زد، پشيمان شد، بازگشت و جبران كرد. يا چندان از آجر آجر خطا به دور خود ديوار كشيد كه ديگر نتوان از حصار آن رها شد. مي شود به تعبير اميرمؤمنان هواها را چنان پيروي كرد كه به بدعت در احكام دين منجر شود و باطلي را به حقي بيارايد. مي توان خودفريبي كرد. مي توان به جفا و خيانت در حق اسلام و انقلاب و حقوق ملت «معتاد» شد و باز هم گفت خدا را شكر كه معتاد نشده ام. مي توان مصداق آيه الهي شد كه «... وخدا شهادت مي دهد منافقين، به يقين دروغگو هستند. سوگندهاي خود را سپر گرفته اند، پس از راه خدا باز مي دارند. اين بدان خاطر است كه ايمان آوردند و سپس كافر شدند، پس بر قلب هاي آنان مهر زده شد. بنابراين درك نمي كنند».
خوشحال بايد بود از اينكه مجمع روحانيون مبارز- ولو براي دفاع از فلان عضو خود كه متهم به ميدانداري در ساختارشكني هاي پس از انتخابات شده- نسبت به تكرار فاجعه مشروطه هشدار دهد. اين، زمين و ميدان انقلاب است و در آن به هر نحو سخن گفته شود، به نفع ملت و نظام و انقلاب است. خرسند بايد بود كه كسي در قواره هاي سخنگوي سازمان مجاهدين (انقلاب) بگويد «طرح شعارهاي راديكال نتيجه اي جز پراكندن يأس و نااميدي در جنبش سبز ندارد... نبايد حساسيت جامعه به سرنوشت خويش را به معناي آمادگي جامعه براي پذيرش شعارهاي راديكال و ساختارشكني تلقي كرد» يا آقاي كروبي پس از آن معركه گيري هاي شرم آور و آبروسوز- كه تا مرز تهديد نظام به اينكه «روز قدس منتظر ما باشيد تا ببينيم قدرت چه كسي بيشتر است»! پيش رفت و در ميان كساني ايستاد كه شعار جمهوري ايراني به جاي جمهوري اسلامي مي دادند- در ديدار شماري از عناصر گروهكي و در واكنش به اظهار نگراني آنها از اين راديكاليسم بي فايده بگويد «حالا معنا ندارد اين شعارها داده شود». باوركردني نبود كه آقاي موسوي آن گونه به خاطر ضعف هاي شخصي، خرج ورشكسته ترين گروهك ها شود و از زمامداران جنايتكار آمريكا مدال شجاعت بگيرد. اما هرچه باشد گفتار اخير وي نشان مي دهد واقعيت فضاي عمومي كشور كدام است. او هم با اشاره به شعارهاي ساختارشكنانه مي گويد- لحن البته قابل تأمل و تأسف است- «به نفع ماست كه شعارهايي متناسب با ظرفيت كشور مطرح كنيم و از شعارهاي تند و غيرمنطبق با وضعيت كشور بپرهيزيم». يعني اگر ظرفيت كشور فراهم بود، آقايان ابايي از آن شعارها نداشتند همچنان كه در عمل نيز طي 2 دهه اخير به ويژه در 6 ماهه قبل و بعد از انتخابات- دوره جدا شدن واقعي صف ها- ابا نكردند.
آقايان موسوي خوئيني و خاتمي و كروبي و موسوي و هر رجل سياسي ديگري محترم است تا آنجا كه از قانون و حق تخطي نكند. رجال سياسي محترمند اما حق محترم تر است. ما با سابقه و خيالي كه از رجال در ذهن خود ساخته باشيم زندگي نمي كنيم. تا آنجا دوستشان مي داريم كه به حق و عدالت و قانون دل بسته باشند يا به آن باز گردند. ملت ما هويت دارد. هويت اجتهادي، اصولگرايانه و اصلاح طلبانه ملت ايران به او مي گويد كه نظاره كنند رجال سياسي، «اكنون» كجا ايستاده اند. اين يك بازي نيست كه هرگاه خواستيم از خانه اي به خانه اي ديگر بپريم و هرگاه اقتضاي مصلحت يا اضطرار بود به خانه قبلي برگرديم. اسلام ناب و اسلام آمريكايي، خط امام و خط نفاق، اسلام پابرهنگان و اسلام اشراف و مترفين، اسلام فقاهتي و اسلام گروهك ها، لباس نيست كه بتوان مدام با يكديگر عوض كرد به هواي اينكه اين يكي از مد افتاده و گويا آن يكي مد روز شده است!
آيا مردم مي پذيرند كه كساني تابلوي خط امام را به صورت ادواري بلند كنند اما به جوهر آن يعني ولايت و رهبري پايبند نباشند يا وقتي شنيدند لافزنان گزافه گو مي گويند خميني به موزه تاريخ خواهد رفت، بايد آماده ختم انقلاب بود و...، به نشانه رضايت، سكوت كنند؟ آيا مي شود با نهضت آزادي پالوده خورد و طرح ائتلاف و دوستي ريخت و حتي يكبار عليه خيانت هاي آنها موضع صريح نگرفت در حالي كه حضرت امام(ره) در نامه بهمن ماه سال 66 به وزير كشور وقت تأكيد كرده است «نهضت به اصطلاح آزادي طرفدار جدي وابستگي كشور ايران به آمريكا است... به حسب اين پرونده هاي قطور و نيز ملاقات هاي مكرر اعضاء نهضت چه در منازل خودشان و چه در سفارت آمريكا و به حسب آنچه من مشاهده كردم ازانحرافات آنها،... بايد با آنها برخورد قاطعانه شود و نبايد رسميت داشته باشند».
كساني از مدعيان اصلاح طلبي كه آشكارا گفته اند ما در زمان امام هم ولايت فقيه را نمي پسنديديم اما شرايط به نحوي نبود كه نظر خود را بگوييم، چرا از سوي ديگراني كه دم از خط امام و اصلاح طلبي تراز اسلامي مي زنند، طرد نمي شوند؟ البته كه درباره اعضاي مجمع روحانيون يا ديگر تشكل ها نبايد يك حكم كلي داد اما سكوت طيف منفعل در برابر طيف فعال اين گروه ها به هر دليل كه باشد، رنگ و بوي زوال و انحلال را به خود خواهد گرفت. اين سكوت- به هر دليل كه باشد- امضاي جفا به اسلام و انقلاب و خط امام است. «خط امام» مسيري است كه در آن بايد ره سپرد و هزينه داد و ايثار كرد نه اين كه آن را به عنوان پوشش و سپر بلايي براي فريب امت امام باور گرفت يا متاع گرانبهايي تلقي كرد كه به كار فروختن و هزينه كردن مي خورد. «خط امام» آن است كه وقتي يك مجموعه روحاني از عضو مركزيت خود شنيد «از اردوگاه اصلاح طلبان صداي دشمن به گوش مي رسد» درست مانند خود امام، اصلاح و پالايش و طرد نفوذ ي ها و جفاكاران را جدي بگيرد نه آن كه پيوندها با عوامل دشمن تقويت گردد. بايد گريست به حال خود و اردوگاه خود آنجا كه فلان سايت ضدانقلابي نشاندار- با گرايش صهيونيستي- همين سه هفته پيش صراحتاً و با بلاهت تمام بنويسد «بايد به ذكاوت موسوي آفرين گفت. هيچ گاه نمي توان در مذمت راديكاليسم سخن راند اما راديكاليسم هنگامي مناسب خواهد بود كه تير آخر را به حاكميت بزند.... بايد فواصل درگيري ها كوتاه شود. در شرايط تهديد خارجي بايد وزن درگيري و فشار بر حاكميت را سنگين تر كنيم. مهندس موسوي و آقاي كروبي كه خواب را از رژيم سلب كرده اند]![ بايد فواصل موضع گيري هاي جديد را كمتر كنند. نبايد گذاشت نظام حتي يك روز احساس آرامش كند». اين جريان سياسي با مشاهده اينگونه نمونه ها كه كم نبوده و نيستند بايد بر سر خود مي كوبيد و....
اقامه دين حق قائم به اشخاص نيست. سوءتفاهم بزرگي است پنداري چنين و در خيال گذشته، آتش بر امروز و فرداي خود زدن و باز، طلبكار شدن. خدا كند اين گروه از اصحاب انقلاب مصداق از حق برگشتگان در آيه 54 سوره مائده نباشند. اين وعده لايتخلف الهي است: «اي كساني كه ايمان آورده ايد هر كس از شما مرتد شود و از دين خود برگردد، پس خداوند گروهي را مي آورد كه دوستشان دارد و آنها هم او را دوست دارند، با مؤمنان فروتن و در برابر دشمنان سخت گير و نفوذناپذيرند...»

 

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ